۱۳۹۵ اسفند ۷, شنبه

مکتوبات - دو

 مراسلات کولونیل آخوندزاده و میرزا مزدک طلوع‌الملّه

به جناب رفعت‌مآب، فضایل و کمالات اکتساب، عالم معظم و مکرم میرزافتحعلی اطال‌الله عمره خواهد رسید، در محروسه تفلیس.

استادِ بی‌مثال و مشفق و مهربانِ من، اعلی الله مقامکم،
رقیمه کریمه آن وجود ذیجود در میان حیرت و اعجاب رسید و مایه فخر و مباهات این کمترین شد، که این مُرید کوچکتان را برای استعلام از احوال حالیه ممالک محروسه انتخاب کرده‌اید. خدای بر سر شاهد است که از لحظه وصول مکتوبِ شریفِ جناب نواب شما، آنرا چُنان تاج تارَک خود کردم که سر از پا نمی‌شناسم:

آورد صبــــا گلــــی ز گــــلزار امید  /  یا روح قدس شهپری افگند سفید
یا کرد صبا شق ورقی از خورشید  /  یا نامــــهٔ یارست که آورد نــــــوید

حیرتی دارم که قول معروف شما را به نطق مجهول خود چگونه جواب دهم، پس نظر به خواهش شما جوابیه مرقومه در حد استطاعت ارسال می‌شود.

جناب کولونیل!
اگر خواسته باشم روحیات عجیب و خلقیات غریب ملت نگونبخت ایران را در یک جمله برایتان خلاصه کنم، شاید همین مثل سائره کلیت این مراسلات را کفایت کند، که «خطّه ری سُفله‌پَرور است». یعنی آنچه که در باره حرکات ملت دارالخلافه طهران در فقد میرزا علی‌اکبر خان بهرمانی و تقریرات جماعت منورالفکران خارجه‌نشین مرقوم فرموده‌اید، بهترین شاهد بر همین مثل فوق‌الذکر است و اگر رفتار آن چند کُرور آدمی که با نعره لا اله الاالله جنازه میت را تشییع کردند، نشان از جهالت است، کردار منورالفکران مقیم فرنگستان کم از دنائت ندارد، مگر آنکه ملت بدبخت ایران علاوه بر فقر و فاقه و امراض مسریه و بلایای آسمانی به مرض نسیان مُزمن هم دچار شده باشد و فراموشش شده باشد که جناب میرزا علی‌اکبر هم صحنه‌گردان فتنه دَلو بود و هم مکرّر امر به قتل‌عام مخالفین داده بود و هم محاربه میان دولتین متخاصم ایران و عراق را از جهت پُرکردن جیبهای خود و اولادش آنقدر طول داد که نزدیک به یک کرور از نفوس ممالک محروسه مقتول و مجروح شدند و عاقبت‌الامر هم قشون ایران سرشکسته و مأیوس با سری افکنده و دلی شکسته به همانجایی رجعت کرد، که شش سال پیش، از آن رحلت کرده بود. میرزا علی‌اکبر که از روز ازل شریک دُزد بود، آخرالعُمر به جهاتی رفیق قافله هم شده بود و الحق والانصاف شخص شخیصش نه دم از حُریّت می‌زد و نه طرفداری از حقوق نسوان می‌کرد و نه مانند جناب میرزا تقی‌خان امیرکبیر دل در گرو پروغره و ترقی مملکت ایران داشت. آنکه به مشارالیه لقب امیرکبیر اعطاکرد، عوام‌ جاهل و خواص غافل بودند. خلاصه اینکه اخبار مندرج در قازته‌های فرنگی کلّهم اجمعین غلط است و بیانات تاجر تبریزی رفیق شما درست.

ای یار بی‌مثال و ای استاد باکمال من!
قصه پُر غصه ملت نگونبخت ایران از روضه سیدالشهداء و مَقتل علی‌اصغر هم جگرسوزتر است. صدوپنجاه کُرور رعیت فلک زده در چنگال یک مشت راهزن دین و قاتل آئین گرفتار شده‌اند و وکیلان خواب و وزیران خراب آتشی در ملک عجم و یادگار جَم بپا کرده‌اند که هیزمش استخوان رعیت بیچاره‌ ایرانی است و غاطبه منورالفکران و قازته‌چیها و محرران و منشیان و مستوفیان هم بجای آنکه به داد این مردم بینوا برسند، هیزم‌بیاران همین آتش بی‌امان شده‌اند که لهیبش عن‌قریب است دودمان ملک کیان را بر باد فنا دهد. علی‌الخصوص معامله‌ای که با آزادیخواهان و هواداران حریت و پروغره می‌شود، در زمان ما دیگر در میان قبائل بربری و بهائم هم ساری و جاری نیست. اگر فردا در جایی خواندید یا از کسی شنیدید که در دارالخلافه طهران سه نفر را به جرم دزدی قطع یَد کرده‌اند، یا در مشهد و دست و پای یک قاطع‌الطریق را در جهت مخالف بریده‌اند، یا در شیراز چشم کسی را ازکاسه درآورده‌اند، یا در آق‌دَرّه کارگران معدن را به چوب‌وفلک بسته‌اند، تصور نفرمائید که اینها قسمتی از تقریرات جناب شما در کتاب مستطاب "مکتوبات" است:

«طرز سیاست متداوله به جهت نظم مملکت هر عاقل را غریق بحر تحیر می‌کند. رسم سیاست که در میان طوایف وحشی و بربری معمول است، الان در ایران مشاهده می‌شود. می‌بینی آدمِ دو نیمه شده از دروازه های شهر آویزان گشته است؛ می‌شنوی که امروز پنج دست مقطوع گشته، پنج چشم کنده، پنج گوش و دماغ بریده شده است»[1]

این سطور فوق را اگر برای یک ایرانی قرائت کنید، هرگز نخواهد دانست که این شرح زمان شما و دوران سیاه قجری است، یا وصف روزگار ما و دوران حکومت نایب امام‌ زمان. تفاوت ولی در این است که دولت اَبدمُدّت قاجار شکایت از این داشت که این اخبار را دشمنان ممالک محروسه می‌سازند:

«در یک صفحه روزنامه طهران می‌بینی که نوشته‏اند بریدن گوش و بینی در دولت ایران هرگز وقوع ندارد، این افترا را انگلیسان از راه عداوت به دولت ایران بسته در غازیته های خودشان می‌نویسند»[2]

حال آنکه دولت نایب امام زمان به این اعمال بهیمی خودش فخر و مباهات می‌کند و تازه بر سر رعیت بینوا منّت هم می‌گذارد که احکام شرع انور را موبمو در ملأ عام جاری می‌کند. در عوض جماعت منورالفکر خارجه‌نشین کاسه از داغتر می‌شود و می‌گوید اگر کلامی از جنایات نایب امام زمان به سمع مأموران خفیّه دوَل متخاصم برسد، عنقریب است که از همه طرف به خاک ایران حمله‌ور شوند. جمعی از اینان دنائت و بی‌شرمی را به درجاتی رسانده‌اند، که تمام همّ و غمشان حفظ دستگاه دولت صاحب‌الزمان شده است و متصل از این مضطربند که مبادا آب در دل دولتیان تکان بخورد و هر صدای ناهمخوانی را، من‌جمله صدای نارسای این مُرید شما را، به این بهانه که نباید گَزَک بدست دوَل متخاصم داد، در گلو خفه می‌کنند.

جناب کولونیل!
درب سیاست در ممالک محروسه ایران به همان پاشنه‌ای می‌چرخد که در زمانه شما می‌گشت. حکومت نایب حضرت صاحب الزمان خَلفِ دولت ابدمدت سلاطین قجر است و دوران حکمرانی پنجاه‌وهفت ساله شاه شهید و پدر تاجدارش در حساب فترت تاریخ خطّه ری. پس احوالات اهل سیاست هم همانست که در زمانه شما بود:

جمعی عَمله روس مَنحوس،
برخی اَکَــره اِنگریز قَحبه‌خیز!

زیاده دردسر است،
میرزا مزدک طلوع‌الملّه

تقریر شد در سلخ جمادی‌الاول 1438، مطابق ماه فبرار سنه 2017



کُرور: پانصدهزار

دَلو: بهمن ماه

رحلت کردن: راهی شدن، رفتن

اِنگریز: انگلیس، بریتانیا



1. مکتوبات کمال‌الدوله، میرزا فتحعلی آخوندزاده
2. همانجا

۱۳۹۵ بهمن ۱۷, یکشنبه

مکتوبات - یک


مراسلات کولونیل آخوندزاده و میرزا مزدک طلوع‌الملّه

مقدمه مُصحّح: مکتوب حاظر را میرزا فتحعلی آخوندزاده ملقب به آخونداوف برای میرزا مزدک طلوع‌الملّه نوشته و مشارٌالیه هم در جواب میرزا فتحعلی مکتوبات مفصلی در باب توضیح و تشریح اعمال و رفتار ملت ایران تحریر کرده و برای او بازفرستاده. مجموع این مکتوبات هنوز در دست تصحیح و مقابله است و به مرور زمان به زیور طبع آراسته خواهد شد انشاء‌الله. لازم به ذکر مکرر است که زبان این مراسلات زبان مستوفیان قجری دوران ناصری است و در آن زوائد و حواشی فراوان. علاوه بر آن الفاظ قبیحه در این مکتوبات کم نیستند و اگر خواننده را خوش نیامد، گناه از مصحّح نیست. برخی از اصطلاحات مستعمله در این مراسلات امروزه دیگر معمول و مرسوم نیستند، شرح و تفصیل و معانی آنها عنداللزوم ذیل مطلب تقریر می‌شود.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------

جناب مستطاب جلالت مأب، میرزا مزدک طلوع‌الملّه،

نظر به اینکه از ممالک محروسه ایران اخبار غریبه و متناقض به زیادت در جراید و قازته‌های تفلیس درج می‌شود، مکتوب حاظر جهت استعلام حظور ناظر جناب نواب شما ارسال می‌شود. امید وافر و رجای واثق است که مجال تقریر جوابی داشته باشید که هم این غریب‌افتادگان را از احوالات موطن اجدادی باخبر کنید و هم دلسوختگان وطن را در استدراک وقایع حالیه دارالخلافه استعانت فرمایید.

آنچه که اسباب گیجی و اضطرار محفل وطندوستان شد، شنیدن خبر فقدِ دوباره دولتمرد منورالفکر و هوادار پروغره و حریت ایران، جناب میرزا تقی‌خان امیرکبیر بود. از قرار اطلاعات مندرج در قازته‌های تفلیس، جناب ایشان را عوامل حکومت در حمام مقتول کرده‌اند و در تشییع جنازه جناب باجلالتش ملت طهران از پیر و جوان و خرد و کلان بازار و دکاکین را بسته و با ناله بی‌انقطاع لااله الاالله خیابانها را قُرق کرده‌اند و به قرار مسموع محمدباقر خان رئیس بلدیه هم در این نمایش وطنی سنگ تمام گذاشته.

و اما سبب گیجی محفل وطندوستان یکی این بود که از قرار اخبار جدیده مندرج در جرائد فرنگیه جناب امیرکبیر روز 15 ربیع‌الاول و در حمام شمیرانات طهران به قتل رسیده و نه در 17 ربیع‌الاول و در حمام فین کاشان. در ثانی خبر از ازدحام جمع کثیری از ملت طهران در تشییع جنازه ایشان می‌رسد و ایضا خبر از اینکه بر جنازه متوفی، جناب مجتهد امام‌جماعت دارالخلافه در محل مدرسه دارالفنون نماز میت خوانده است. از عجایب دیگر یکی هم سن ایشان است که در تواریخ عهد ناصری 45 سال تمام ذکر شده و حالیه در جرائد فرنگی 82 سال تمام درج می‌شود و آخر اینکه اسم ایشان را میرزا اکبر اهل قریه رفسنجان ثبت کرده‌اند. مسئله‌ای که اذهان وطندوستان قفقاز را به خود مشغول کرده این است که آیا جناب صدراعظم از آن توطئه حمام فین کاشان جان سالم بدر برده و مشمول عنایات ملوکانه سلطان صاحبقران گشته و دوباره ردای صدارت‌عظما را بر دوش انداخته و در این ایام ماضی رفق و فتق امور ممالک محروسه را در ید باکفایت خود گرفته و حالیه کراراً به غضب شاه دچار شده و در حمام شمیرانات به مشارٌالیه قهوه قجری خورانده‌اند، یا اینکه همه این شایعات عجیبه و اخبار غریبه ناشی از وهم قازته‌چیهای قفقاز است؟

در این چند هفته بنده کمترین در معیت جمعی از اشخاص منورالفکر عاشق وطن در محفل تفلیس در باره اخبار و اقوال واصله غور کردیم و آخرالامر وظیفه مراسله با اصحاب قلم در ایران به من محول شد. برای انتخاب فردی شایسته که اخبار ممالک محروسه را بدون حواشی و زوائد مرسوم در مراسلات ایرانی جهت اطلاع احباب وطن عرضه کند، به غازته‌های فارسی مطبوعه در استانبول و بمبئی و لندن و پاریس و ینگه‌دنیا رجوع کردم و معلومَم شد که لسان میرزایان و محرران در این ایام چندان متغیر و متحول شده که درک آن از فهم زبان اجنّه صَعبتر و مشکلتر است. تا اینکه هفته قبل یک تاجر تبریزی بنام میرزا محمدقلی بر سر راه سنت پترزبورغ توقفی در تفلیس داشت، قازته‌هایِ فارسیِ مطبوعه در فرنگ را برایش بردم و خواند و انگشت حیرت به دندان گَزید و گفت جناب کولونیل، من هم چند صباحی است که در سفرم و از احوال وطن بی‌خبر، این راپورتچیهای مقیم خارجه متفقا نوشته‌اند که یک شخصی امیرکبیر نام از امرای دولت به رحمت حق پیوسته و علت مرگش بنا به اَشهَر اَقوال قتل در حمام بوده است، ولی اینهمه مناقب و کرامات که مخالفین حکومت و معاندین دولت بر این شخص بسته‌اند، در جمیع انبیاء و اولیاء هم بهم نمی‌آید. از آن گذشته آنکه اخیرا در دارالخلافه تهران رحلت کرده میرزا تقی‌خان امیرکبیر علیه‌الرحمه نیست و میرزا علی‌اکبرخان بهرمانی است که خودش هزارها میرزا و محرر و منورالفکر وطن‌دوست را یا در حمام کشته و یا زهر خورانده و یا کمثل میرزا علیمحمد باب بینوا از زندان به میدان مشق برده و خلاص کرده است و در مال‌اندوزی و غارت و چپاول بیت‌المال و خوردن اموال یتیم و صغیر در سرتاسر ممالک محروسه اوّل‌نفر بود و دویُّمی نداشت، حالا اینکه این فراریان، که از زخم گزمه‌های همین میرزا اکبر بهرمانی جان خود برداشته و خاک وطن گذاشته و در فلاکت غُربت رحل اقامت افکنده‌اند، چرا در فقد مشارٌالیه چنین جامه غم می‌درانند و عزا می‌پرورانند، الله اعلم به حقایق‌الامور!

از میرزا محمدقلی پرسیدم حالا چاره ما چیست؟ گفت ای میرزا فتحعلی! چاره کار تو در نزد میرزا مزدک نامی از اهالی آذربایجان است که هم ترکی می‌داند و هم فارسی بیغش می‌نویسد و هم در رسم التحریر مستوفیان عهد ناصری خُبره است و هم به اوضاع ممالک محروسه واقف. بعد مسوده‌ای از تحریرات فارسی بیغش شما را به من داد، که جمیع حاظران متفقا و متحدا نظر دادند فهم این قبیل حرفها برای خود اجنّه هم میسّر و ممکن نیست. ولی بعد قدری از تقریرات دیگر شما را برای محفل بَرخواند، که رنگ و بوی منشأت جناب مستطاب میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام را داشت. اینبود که قرعه فال قضا به نام جناب نواب شما افتاد،

تو فــــکندی ز وطـــــن دور مرا دستم گیر  /  که چنین بی دل و بی صبر ز حب الوطنم

ماه جمادی‌الاول سنه 1285 مطابق ماه جانوار سنه 1868، در شهر تفلیس
مرید شما میرزا فتحعلی آخونداوف
 ------------------------------------------------------------------------------------------
قهوه قجری: سلاطین قجر برای امحاء معاندینی که از ایل قجر بودند، قهوه مسموم به آنها می‌خوراندند.

فارسی بیغش: فارسی پالوده از الفاظ عرب است که امروزه سِره می‌گویند و شاهزاده جلال‌الدین میرزای قاجار از پیشروان آن بوده است.

قازته: مجله و روزنامه است و قازته‌چی به این اعتبار روزنامه‌نگار.