۱۳۹۴ خرداد ۲۶, سه‌شنبه

خوشبختیهای یک دیکتاتور - دو

ج. ا. و اسیدپاشیهای زنجیره‌ای (1): «در سال ۱۲- ۲۰۱۱ در انگلستان ۱۴۴ مورد اسیدپاشی صورت گرفته است. از سال ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۹ بیش از ۳ هزار قربانی اسید پاشی در بنگلادش گزارش شده، [...] تنها در ایالت کاماتاکای هند، در دوره زمانی ۲۰۰۸- ۱۹۹۹، ۶۸ مورد اسید پاشی به زنان گزارش شده است [...]در آمریکا اسیدپاشی در قرن نوزدهم بسیار متداول بوده است [...]

آیت الله خامنه‌ای در نمازجمعه ۹/۷/۷۸ [...]گفت: “شنیده شده در گوشه و کنار راجع به همین مطلبی که نوشته شده است، بعضی‌ها گفته‌اند ما اقدام می‌کنیم، مجازات می‌کنیم؛ ابداً…در نظام اسلامی، این کارها مربوط به حکومت است. اوّلاً دستگاه قضایی باید تشخیص دهد؛ چون یک وقت هست یک نفر از روی غفلت می‌نویسد؛ یک وقت نمی‌داند توهین است؛ یک وقت مسامحه کرده؛ یک وقت تعمّد داشته است؛ اینها احکامش فرق می‌کند…بنابراین، باید نگاه کرد و دید که چگونه بوده است. هر شکلی داشته باشد، حُکمی دارد…اما این‌که حالا شخصی را که باید مجازات شود، چه مجازاتی بکنند، چه‌طور مجازات کنند؛ چه کسی مجازات کند، اینها دیگر مربوط به آحاد مردم نیست؛ این مربوط به مسئولان است…من هم که حالا نهی کردم؛ یعنی غیر از حرمت قانونی، حرمت شرعی هم پیدا کرد؛ مراقب باشید. اگر کسی به فرض از لحاظ تقلید، مقلّد کسی هم هست، بنده که نهی کردم، برای او حرام خواهد شد؛ این فتوای همه علماست. کسی حق ندارد یک وقت کار نسنجیده‌ای انجام دهد"»

و سرانجام: «بدین ترتیب خامنه‌ای نشان داد که درک عمیق تری از دیگر فقها از نقش دولت ملی مدرن دارد»
گنجی در اینجا همه تلاش خود را بکار می‌زند تا دامان خامنه‌ای و مزدورانش را از ننگ اسیدپاشی بپیراید و نشان دهد که این شیوه بربرمنشانه از زن‌ستیزی نه ویژه جمهوری اسلامی است و نه به فرمان ولی فقیه و نهادهای سرکوبگر در حق زنان بی‌پناه ایرانی روا داشته می‌شود، زیرا خامنه‌ای برای دلبستگان نماد "دولت ملی مدرن" است. شاید در نوشته‌های آینده گنجی بخوانیم که گناه این رفتار پلید بر گردن خود زنان است و آنان باید تن به حجاب (از آنگونه که پسند اکبر گنجی و دیگر دلبستگان جمهوری اسلامی است) بدهند، تا بر سرشان آن نرود که بر زنان اصفهانی رفت. 

ج. ا. و دشمنی با اسرائیل (2): «یکم- اسرائیل سرزمین های دیگران را اشغال کرده است، اما ایران سرزمین هیچ کشوری را اشغال نکرده است. [...] دوم- اسرائیل توسط شورای حقوق بشر سازمان ملل به جنایات جنگی محکوم شده است، اما ایران توسط شورای حقوق بشر سازمان ملل به جنایات جنگی محکوم نشده است. سوم- اسرائیل به کشورهای مختلفی حمله ی نظامی کرده است. از لبنان و عراق و سوریه بگیرید تا جاهای دیگر، اما ایران به هیچ کشوری حمله ی نظامی نکرده است. چهارم- اسرائیل عضو ان پی تی نیست،تحت نظارت بین المللی نیست. ایران عضو آژانس است، عضو ان پی تی است و تحت نظارت شدید بین المللی است. پنجم- اسرائیل دارای دویست تا چهارصد بمب اتمی است، ایران غنی سازی اورانیوم کرده است که برخلاف ان پی تی نیست و مطابق آخرین گزارش آژانس چند مورد داشته است که "مشکوک" و دارای "ابهام" است که می توند "کاربرد دوگانه" داشته باشد.[...] ششم- اسرائیل دائماً ایران را- حداقل- "تهدید" به حمله ی نظامی کرده و می کند، اما ایران فقط و فقط گفته است که اگر اسرائیل به ایران حمله ی نظامی کند، پاسخ دندان شکنی به مهاجمان خواهد داد»

شاید نیازی به گفتن نباشد که مورد ششم یک دروغ بزرگ است، دروغی که حتا وزارت اطلاعات نیز چنین بی‌پرده آن را بر زبان نمی‌آورد. این سران جمهوری اسلامی (از خمینی و خامنه‌ای گرفته تا رفسنجانی و احمدی‌نژاد) هستند که یکسر بر طبل نابودی اسرائیل می‌کوبند. این رفسنجانی بود که در نماز جمعه 23.09.1380 بدون پرده‌پوشی گفت: «اگر روزی [...] دنیای اسلام متقابلا مجهز شود به این سلاحهائی که امروز اسرائیل دارد [...] استعمال یک بمب اتم در داخل اسرائیل هیچ چیزی باقی نمی گذارد اما در دنیای اسلام آسیب فقط می زند و این اتفاق دور از عقل نیست». گنجی این همه را بخوبی می‌داند، پس سخنان دیگر سران جمهوری اسلامی را به باد فراموشی می‌سپارد و در نوشته دیگری می‍آورد:

ج. ا. و نابودی اسرائیل (3): «خامنه ای هرگز از نابودی "اسرائیل" یا "دولت اسرائیل" توسط ایران سخن نگفته است، این مدعای نتانیاهو کاذب است. حتی به صراحت گفته است که منظورش از نابودی دولت اسرائیل، نابودی آن توسط ارتش های کشورهای اسلامی نیست»
با اینکه جمهوری اسلامی و در سر آن خامنه‌ای هیچ جای بگومگو و چون‌وچرایی در باره خواستشان در نابودی اسرائیل نگذاشته‌اند و صادق زیباکلام هم بر این نکته انگشت می‌گذارد، با اینکه خامنه‌ای بی‌پرده و آشکار می‌گوید: «امام بزرگوار همان کسی است که در مورد مسئله رژیم صهیونیستی از هیچ کس تقیّه نکرد؛ اینکه رژیم صهیونیستی یک غدّه‌ی سرطانی است و باید از بین برود، این حرف امام است» اکبر گنجی باز هم بر آن است که «شواهد و قرائن این مدعا را تأیید می کنند که خامنه ای به دنبال "نابودی دولت اسرائیل" است. اما این مدعایی کلی و بسیار مبهم است. چاره ای جز "ایضاح مفهومی" وجود ندارد»

ج. ا. و جنگ‌افروزی در خاورمیانه (4): «نفوذ و حضور ايران در يمن: هيچ قرينه و شاهدی مبنی بر نفوذ جمهوری اسلامی دوازده امامی بر زيدی های يمن وجود ندارد. مدعيان بايد شواهد و مدارک نفوذ جمهوری اسلامی در ميان حوتی ها را ارائه کنند. ايران در طول سه دهه گذشته هيچ پروازی به يمن نداشته و فقط اخيراً تعدادی پرواز به يمن داشته است. تأکيد بر نفوذ ايران در ميان حوتی های يمن تبلغات سياسی برای ايران هراسی گسترده و پيگيری اهداف کشورهای سرکوبگر منطقه است» گنجی که در نوشته دیگری بنام "افشای حقیقت برای ممانعت از جنگ" به آسانی ترور دانشمندان هسته‌ای جمهوری اسلامی بدست موساد را باور می‌کند و کاری به "شواهد و مدارک" ندارد، در باره جنگ‌افروزیهای ج. ا. در یمن به یکباره در جامه وکیل سرداران سپاه پاسداران "شواهد و مدارک" می‌خواهد. از آن گذشته او چنان سرگرم خون‌شویی است که گمان می‌برد رژیمی که به مسیحیان ارمنی در برابر شیعیان دوازده‌امامی آذربایجانی یاری رسانیده‌است، و سالیانه میلیونها دلار از سرمایه‌های مردم ایران را به پای سُنّیان غزّه می‌ریزد و حتا از همکاری با طالبان رویگردان نیست، در یاری رساندن به شیعیان یمن به این بهانه که آنان زیدی‌اند و نه امامی درنگ خواهد کرد.

ج. ا. و برباد دادن سرمایه‌های ملی (5): «آیا کمترین آشنایی با عدد و رقم و آمارهای اقتصادی اجازه می‌دهد که آدمی این گونه سخن بگوید؟ یعنی هزینه مستقیم پروژه هسته‌ای حتی از میزان کل صادرات نفتی دوران احمدی‌نژاد هم بالاتر بوده است؟ پس در آن دوران ایران یک سنت هم برای واردات مواد غذایی و دارویی و… هزینه نکرده است؟ [...] عددسازان و آمارسازان باید هزینه‌های جمهوری اسلامی را چنان جعل کنند که با درآمدهایش بخواند. به میزانی که این گونه هزینه‌ها را می‌سازند، باید هزینه‌های مستقیم پروژه هسته‌ای را کاهش دهند [...] بدین ترتیب، برخلاف نظر استاد محترم، در این دو مورد، ۳۸میلیارد دلار دزدی نشده است، بلکه دو میلیارد و هفتصد میلیون دلار نزد بابک زنجانی است که هنوز پس نداده است»
در اینکه آمارسازی بخشی از شگردهای هر دو سوی این درگیری (ج. ا. و اپوزیسیون آن) است، جای چون‌وچرایی نیست. آنچه که گنجی می‌خواهد در پشتیبانی از ولی فقیه به خوانندگان خود بباوراند، این است که ده سال تحریم اقتصادی و ساختن سامانه‌های هسته‌ای که پس از تفاهم لوزان کاربری چندانی نخواهند داشت، درگیر شدن با همه جهان به بهای فروش کلیه در خیابانهای تهران و تبریز و شیراز و اصفهان و تن‌فروشی دخترکان ایرانی در امارات و مالزی و تایلند بدون آنکه حتا "یک" کیلووات برق به خانه‌های مردم بیاید، درست بمانند سوختن دارائیهای ملی در سوریه و عراق و لبنان و غزه و همچنین دزدیهای میلیاردی، هیچ هزینه‌ای در برنداشته و رایگان بوده است و بهتر است که ایرانیان این همه را فراموش کنند و با ولی فقیه و رژیم سرکوبگر و کشتارگرش از در آشتی درآیند. زیرا:

ج. ا. و واپسماندگی ایران (5): «ادعای عقب‌گرد ایران در همه زمینه‌ها به کلی نادرست بوده و ایران از نظر شاخص توسعه انسانی از “زیر متوسط جهانی” به “کشورهای با توسعه انسانی بالا” ارتقاء یافته است. ایران در طی هفتاد سال گذشته دائماً در حال رشد بوده است. تحقیق مشترک آقایان پسران و اصفهانی نشان می دهد طی سال های ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۳ میانگین نرخ رشد اقتصادی بالایی داشته است. در آن دوره ایران با سیاست تکنوکرات‌هایی چون عالیخانی و پیدایش صنعتگران و سرمایه‌گذارانی بسیار خلاق و پرکار، یکی از پیشتازترین کشور های در حال توسعه بود. تحقیق آقای حمید زمان‌زاده تحت عنوان “پنج دهه فراز و فرود تولید، بررسی علل رشد پائین و بی ثبات اقتصاد ایران” نیز نشان می‌دهد که تولید ناخالص داخلی ایران در سال ۱۳۵۶ و ۳۴ سال بعد یکسان بوده و سپس کمی افزایش یافته است»
شاید کارگزاران این رژیم به اندازه گنجی و دیگر دلبستگان ولی فقیه از روزگار مردم آگاهی ندارند که می‌گویند: «حداقل 35 درصد جمعيت كشور در خط فقر شديد به سر مي‌برند» (6) من نه آمار گنجی را می‌شناسم و نه آمار جمهوری اسلامی را. همین اندازه می‌دانم که خود من که فرزند کارمند ساده‌ای بودم، بدون پرداخت پشیزی در بهترین دبستانها و دبیرستانهای شهرستان و تهران دانش‌آموخته‌ام و با در دست داشتن دفترچه بیمه هرگاه که خواسته‌ام به نزد پزشک رفته‌ام و برادرم در همان رژیم نه تنها در بهترین دانشگاه کشور دانشجو بود، که هزینه زندگیش را نیز رژیم وابسته به امپریالیسم شاه می‌داد. آیا دلبستگانی چون گنجی می‌دانند آمار کودکان کار، کودکان دست از درس کشیده، کودکان از بیماری در رنج و کودکان فروخته شده از سر ناداری و تنگ‌دستی سر به کجا می‌زند؟ آیا شویندگان خون آمار تن‌فروشی دخترکان دوازده‌ساله را هم می‌دانند؟ شاید دلبستگان را در کنار اندکی شَرم، نیاز به خریدن واژه‌نامه‌ای نو باشد، تا در آن درونمایه واژه "عقب‌گرد" را دوباره و چندباره بجویند و بخوانند و بیاموزند.

دیوانگی خواهد بود اگر ایرانیان بدنبال سرنگونی رژیمی باشند که نه کشتار می‌کند، نه اسید می‌پاشد، نه جنگ‌افروز است، نه سرمایه‌های ملی را به آتش می‌کشد و نه در آن از دزدیهای بزرگ نشانی هست و در همه زمینه‌ها نیز در همسنجی با زمان شاه پیشرفت کرده است. به گمان من باید از هم‌اکنون چشم‌براه نوشته‌هایی از گنجی و دیگر چهره‌های اپوزیسیون دلبسته در باره پرسشهای زیر باشیم، تا دریابیم که برداشت و انگاشت ما در باره جمهوری اسلامی و ولی فقیه و سرداران اقتصادی آن یکسر نادرست بوده و بایسته است که در آنها بازنگری کنیم:

* جمهوری اسلامی و بهائیان
* جمهوری اسلامی و حقوق زنان
* جمهوری اسلامی و شکنجه
* جمهوری اسلامی و ارتداد و مرتدان
* جمهوری اسلامی و رکورد اعدامها
* جمهوری اسلامی و بدرازا کشاندن جنگ با عراق
* جمهوری اسلامی و ...

همانگونه که بارها نوشته‌ام، اینکه گنجیها و بهنودها و نگهدارها و دیگر هموندان اپوزیسیون دلبسته شمشیر را در پشتیبانی از جمهوری اسلامی چنین از رو بربندند، چندان جای شگفتی نیست، افسوس من همه از آن است که شیشه‌های رنگی اینان از گوهر گرانبهای آزادیخواهان راستین بیشتر خریدار دارد. به دیگر سخن مردمانی که پس از سرکوبهای سال هشتادوهشت بازهم رقصان و دست‌افشان به پای صندوقهای رأی رفتند و با گزینش روحانی پایکوبی کردند، همان مردمی که پس از تفاهم لوزان به خیابانها ریختند، سخن دلبستگان را به گوش جان می‌نیوشند، هنگامی که می‌بینند دستآورد تلاششان افزایش سرسام‌آور اعدامها، کاهش هراسناک ارزش پول ملی، گرانی بیشتر، بیکاری بیشتر و سرکوب بیشتر بوده است، تا جایی که حتا حق "نداشتن فرزند" نیز از آنان گرفته شده است. آنان در برابر سخن کسانی که فریب بزرگ را در برابر چشمانشان می‌گیرند، هر دو انگشت را در گوش می‌کنند و دل به داستان‌سرائیهای کسانی می‌دهند که به آنان می‌گویند روزگارشان چندان هم بد نیست و جمهوری اسلامی چندان هم رژیم کشتار و شکنجه و سرکوب نیست و سران آن چندان هم دزد و چپاولگر نیستند و ولی فقیه در همسنجی با همسایگان دورونزدیک چندان هم دیکتاتور نیست.

آنان تشنه شنیدن صدای کسانی هستند که با بهره‌گیری از اندیشه‌های بزرگان جهان از سقراط گرفته تا هانا آرنت در گوششان نجوا کنند، که با رأی دادن و شرکت در انتخابات می‌توان سرنوشت خویش را دگرگون کرد و  نیازی به هیچ تلاش و کوشش و کنشگری مدنی و سازماندهی خواسته‌های اجتماعی نیست. که جمهوری اسلامی سدها بار دموکراتتر از رژیم شاه است و رأی آنان را به شمار می‌آورد و سرنوشت کشور را هر چهار سال یکبار بدست آنان می‌سپارد. که اگر بدنبال زندگی بهتری هستند، باید در خانه بنشینند و از درگیری بپرهیزند و تنها و تنها هر از گاهی بازیگر نمایش "مشروعیت نظام" شوند. اپوزیسیون دلبسته اگر هیچ کاری را نیاموخته باشد، در خواندن لالائی برای بخواب کردن مردم استاد است، تا نپرسند ولی فقیه چگونه لگام سرنوشت کشور و نظام را در دستان آنان می‌نهد، هنگامی که حتا حق گزینش پوشاک و نوشاک و خوراک را به آنها نمی‌دهد؟

خامنه‌ای شاید خوشبختترین دیکتاتور تاریخ باشد. دارائی او بیگمان بیشتر از دیگر دیکتاتورها، و فرمانروائی‌اش بی‌چالشتر و استوارتر از آنان نیست. آنچه مایه خوشبختی بی‌پایان اوست، داشتن اپوزیسیونی است که دلبسته او و رژیم اوست و به بهانه ایراندوستی، خود را به بلندگوی رژیمی فروکاسته است که نافش را با دروغ و سرکوب و کشتار و تجاوز شکنجه بریده‌اند.

خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران‌زمین بدور دارد
----------------------------------------------------------------------------------
1. http://www.radiozamaneh.com/183506  





6. دکتر حسین راغفر در گفتگو با ایسنا، بیست ارديبهشت ۱۳۸۷

 

 

 

 

 

 

 

 

۱۱ نظر:

  1. مو بمو، جامع، و عالی بود مزدک نازنین،
    نوش...

    بعد از حضوریابی 'هموطنان' پای صندوقها، که شد مشروعیت دهی به حکومت ولایی و لبیک به ادامه خیمی شب بازی، اینبار با تم کلید طلایی در قاب بنفش!، من نمیدانستم با احساساتم چه کنم، دیگر چطور فکر کنم، و همین قلم سبک و کم مایه هم که دارم، دیگر برداشتنش برای مدتی طولانی غیرممکن شد.
    برای مدتی، مردم...

    نوش...

    https://www.facebook.com/Manook.kh/posts/1002813956396129

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. پیاله‌چی نازنین،

      راستش خود من هم زمان درازی را دچار افسردگی و ناامیدی از این مردم بودم و اندکی هم هنوز هستم. البته ناامیدی من از "این" مردم است و خواندن تاریخ این آب و خاک - که از سرگرمیهای همیشگی من است - نشان می‌دهد که هسته سخت این فرهنگ تاب و توانی بیش از این دارد. به گمان من باید بی نگاه به اینکه نوشته‌هایمان را چند تن می‌خوانند، بنویسیم. شاید بروزگاری که ما نبودیم و همپیمانه هفت‌هزارسالگان شده بودیم، کسی در جایی نام و نشان ما را بیابد و با لبخند تلخی بر لب بگوید: «گویا همه اینچنین نبودند ...»

      شاد و سرافراز باشی و
      پیاله‌ات پروپیمان باد

      حذف
  2. آقای بامدادان گرامی، دیکتاتورها می توانند دارای سربازان گوش بفرمان، قاضی یان مطیع، تملق گویان بسیار، ثروت های عظیم باشند و یا به گفته شما اپوزیسیون متفرق یا ضعیف باشند، خوشبخت اما مطمئنا نیستند. فکر نمی کنید همین که مردم صدای گنجی ها و بهنودها یا طرفداران اصلاحات را بهتر و بیشتر از ندای طرفداران انقلاب دوست دارند ریشه در تجربه های گران و خونینی است که از انقلاب دارند؟ نوشته اید اپوزیسیون شیفته او و رژیم اوست. شما می توانید راه و روش گنجی ها را قبول نداشته باشد اما گفتن اینکه گنجی و امثال او شیفته رژیم جمهوری اسلامی یا آقای خامنه ای هستند، سخن درست و منصفانه ای نیست. با احترام/ حمید فرخنده

    پاسخحذف
  3. آقای فرخنده گرامی، با درود!

    شاید من از پس بازگفتن آنچه در سر داشتم برنیامده‌ام، پس سخنم را آشکارتر می‌کنم:

    1) دیکتاتورها مانند همه انسانهای دیگر می‌توانند خوشبخت یا بدبخت باشند. ولی حتا اگر بدبخت هم باشند، می‌توانند "خوشبختیهایی" داشته باشند. کسی که داروندار خود را باخته است، شاید انسان بدبختی باشد، ولی اگر کسی به او کمکی برساند، این کمک را یک "خوشبختی" خواهد دانست.

    2) گنجیها و بهنودها "طرفدار اصلاحات" نیستند. آنها هواداران سازش با رژیم هستند. من هم "طرفدار انقلاب" نیستم و خواهان دگرگونی‌ام. اگر همین رژیم با همین سران و همین ساختار به مردم آزادی گفتار و اندیشه بدهد، انتخابات راستین برگزار کند، شورای نگهبان را برچیند، اعدام نکند، شکنجه نکند، حجاب اجباری را براندازد و ... من از همین فردا با همه توان خود به یاری خامنه‌ای خواهم شتافت. این دروغ بزرگ را که «هرکس خواهان سازش با رژیم نیست، خواهان انقلاب و جنگ و واکنش بیگانگان است» گنجیها و نگهدارها و بهنودها بر سر زبانها انداخته‌اند و شما نیز آگاهانه و یا ناآگاهانه سرگرم دوباره‌گوئی آن هستید.

    3) گنجیها و نگهدارها و بهنودها شیفته رژیم و دلبسته آنند. اگر چنین نبود، گناه اعدامهای سال 67 را به گردن اعدام‌شدگان نمی‌انداختند و برای خامنه‌ای و روحانی نامه فدایت شوم نمی‌نوشتند و شانه به شانه عطاءالله مهاجرانی، کسی که هنوز هم بر آن است سزای سلمان رشدی مرگ است، به ریشخند آزادیخواهان نمی‌پرداختند و دم از این نمی‌زدند که روشنفکر ایرانی اگر شیعه نباشد، بدرد نمی‌خورد!

    4) شما شاید از تلاش برای رسیدن به آزادی و سربلندی مردم ایران خسته شده باشید و به همین رژیم ولایت بسنده کنید و از اینکه پس از هشت سال محمود رفت و حسن آمد در پوست خود نگنجید. شاید مردم ایران را شایسته و سزاوار چیزی بهتر از این که بدان دچارند ندانید، ولی من از خواندن اینکه تهیدستی آتش بر خرمن ایرانیان نهاده و این مردم بی‌نوا هر روز بدبخت‌تر از دیروزند و آینده‌ای پیش‌رویشان نیست، در رنجم. نه برای اینکه مانند نسل شما دل به آرمانخواهی پنداربافانه خوش کرده باشم و خود را فدائی و مجاهد خلق بدانم، که از آن رو، که اگر چراغم در این خانه می‌سوزد، ولی ریشه در آن خاک دارم.

    شاد زی،
    دیر زی،
    مهرافزون!

    پاسخحذف
  4. آقای بامدادان عزیز، اصلاحات یک حرکت تدریجی است و برای موفق شدنش باید مردم را همراه خود داشت. شما یک جمله به من نشان دهید که افرادی مثل گنجی خواستار آزادی گفتار و اندیشه، انتخابات راستین، برچیده شدن شورای نگهبان، مخالفت با اعدام و شکنجه و حجاب اجباری نباشد. فرق اصلاح طلبان که شما آنها را "سازشکار" می نامید با شما در این است که آنها رسیدن به همه این خواست های خوبی که شما مطرح می کنید را یکجا در شرایط فعلی و با تعدل قوای فعلی در جامعه ایران عملی نمی دانند. هستند کسان دیگری مانند شما که حتی با صدای بلند همین خواسته های شما را در ایران مطرح می کنند (مانند دکتر ملکی، کورش زعیم، آقای نوریزاد، شعله سعدی، عماد افروغ، بخشی از فعالان جنبش زنان و بسیاری دیگر) منتها مهم همراهی مردم برای موفق شدن و رسیدن به این خواسته هاست. من نمی گویم شما و افرادی مانند آقای ملکی طرفدار انقلاب یا خشونت هستید، بلکه می گویم این خواست های زیبا و به حق شما متاسفانه فعلا نیروی لازم برای عملی شدن در اختیار ندارد. پس بهتر است شاید خواست های کمتری که قدرت عملی شدن را دارد و می تواند عده بیشتری حول خود بسیج کند مطرح کرد. مردم ایران هنوز نتوانسته اند با فشار خود رهبران در حصر جنبش سبز را که خواستار برچیده شدن شورای نگهبان هم نبودند، از زندان آزاد کنند، حال شما چطور و با کدام نیرو می خواهید یکهو هم شورای نگهبان را منحل کنید هم حجاب اجباری را برچینید هم حکم اعدام را لغو کنید و هم آزادی بیان و اندیشه کامل را در کشور برقرار کنید. ضمن احترام به خواسته های خوبی که مطرح کرده اید باید بگویم متاسفانه این خواست های آرمانی یا حداکثری هستند وگرنه شما و دیگران می توانید بر این خواست ها تاکید کنید بدون اینکه کسی شما را به انقلابی گری پیوند دهد. انعکاس به طرح این خواست ها هست که تعیین کننده است. موفق و پاینده باشید/ حمید فرخنده

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

      حذف
    2. آقای فرخنده گرامی، اگر درست فهمیده باشم، شما برآنید که بدنبال خواسته‌های دست نیافتنی نباید رفت. نخست آنکه برای دست یافتن به چیزی، باید نخست آن را خواست. دوم اینکه شما در جایگاه یک "اصلاح‌طلب" بگویید در این رژیم کدام خواسته دست‌یافتنی است که بتوان به سراغش رفت؟ آن "خواست های کمتری که قدرت عملی شدن را دارد" کدامند؟ آیا فهرستی از این خواسته‌ها که در رژیم ولایت فقیه دست یافتنی باشند دارید؟ شادمان خواهم شد اگر پاسخ به این پرسش را در نوشتاری همگانی به داوری خوانندگان بگذارید! فراموش نکنید که در این رژیم حتا این خواسته که نخواهید بچه‌دار شوید هم دست‌یافتنی نیست و اگر شما با عمل وازکتومی راه را بر پدر شدن خود ببندید، هم خودتان شلاق می خورید و هم پزشکتان به زندان می‌رود! این را تنها برای یادآوری گفتم!

      دیگر اینکه گیرم همه سخنان شما درست و همه سخنان من نادرست. آیا انداختن گناه اعدامهای سال 67 به گردن قربانیان و شستن خود از دستان ولی فقیه با نگاه به نمونه‌هایی که در این نوشته آورده‌ام، از شیوه‌های مبارزه اصلاح‌طلبانه است؟ آیا نشست و برخاست با کسی که می‌گوید سلمان رشدی را باید کشت نمایانگر اندیشه آزادیخواه این چهره‌های نامبرده است؟ آیا شما هم برآنید که روشنفکر ایرانی اگر شیعه نباشد، روشنفکر نیست؟

      شاید نیاز ما به این باشد که نگاهمان را اندکی بگردانیم و همه واقعیت را ببینیم. من بارها در نوشته‌هایم آورده‌ام که ما ایرانیان "مینیمالیست"ترین مردم جهانیم. خود ما بیشتر از رژیم از خواسته‌های بزرگ می‌ترسیم و همان خواسته‌های کوچک دست‌یافتنی را هم یا نمی‌شناسیم و یا از ترس نمی‌خواهیمشان. اگر زمان داشتید، نگاهی به جستار در دست نگارش من با فرنام "در هراس از خویشتن" بیفکنید: این ماییم که با جان و دل خواهان جمهوری اسلامی هستیم، زیرا این رژیم کالبدیافتگی فرهنگ نهفته در درون ماست.

      شاد و پیروز باشید

      حذف
  5. آقای بامدادان عزیز، من در کامنت خود نام اکبر علمی نماینده اصلاح طلب مجلس ششم را اشتباها عماد افروغ نوشتم. با درود

    پاسخحذف
  6. آقای بامدادان عزیز، شما نمی توانید همه افرادی که خود را اصلاح طلب می دانند از یک جنس بدانید. انسان ها دارای گرایش ها و گذشته های سیاسی متفاوت هستند. و اگر یک نفر چه اصلاح طلب چه تحول خواه در یک مورد نظر و گفته اش درست یا مورد تایید گروهی بود بقیه اعمال و فعالیت ها گذشته و حالش نیز دربست ازجانب کسانی که از نظر تفکر سیاسی به او نزدیک اند درست تقلی می شود. بهرحال من هم درمورد گفتارها و سیاست های هم آقای مهاجرانی و هم آقای نگهدار نقدهایی نوشته ام که می توان شما را به آن ارجاع دهم و اگر مکن باشد لینک ان را در همین وبلاگ شما خواهم گذاشت. با احترام/حمید فرخنده

    پاسخحذف
  7. http://news.gooya.com/politics/archives/2010/07/107006.php

    پاسخحذف
  8. http://news.gooya.com/politics/archives/2013/03/156425.php

    پاسخحذف