۱۳۹۰ اسفند ۱, دوشنبه

آتادیلیم! (زبان پدری‌ام!)

در پشتیبانی از فراخوان روز جهانی زبان مادری
فارس‌دیللی بیر آنادان دوغان گؤندن بری هر گِئجه آنامین فارسجا اوخولموش لایلای‌لاری، و بویؤک نَنه‌مین تؤرکی دیلینده سؤیلنمیش ناقیللاریلا گؤزلریمی یوخویا یومموشام. فارسی منیم آنادیلیم اولاراق، آذربایجان تؤرکجه‌سی‌دَه "آتادیلیم" اولدو. اوشاقلیق زامانی گئچدی و من "ایکی دیللی" بیر اینسان اولدوم، بیر اینسان که آنادیلینده مدرسه‌یه گئدماقدان قاباق هم اوخویوب و هم یازا بیلردی، آتادیلینده آما ساوادسیز قالمیش، "بیر گؤزدَن کور" بیر آداما بنزییَردی. ایللَر گئچدی و زامان مَنه اؤیرَتدی کی ایرانیمیزین دوغرو ثروتلری تورپاق‌آلتیندا- و اؤستؤنده‌کی ثروتلر دَییل، بو اؤلکه‌نین اَن ماراقلی و اهمیتلی ثروتی، اونون مؤختلیف اینسانلاری، مؤختلیف دیللری، و مؤختلیف کؤلتؤرلَری‌دیر.

ایرانین دموکراسی حرکتی اینسان- و وطنداشلیق حاقلارینی دیریتماقین کَناریندا، بو اؤلکنین اوشاقلارینین آنادیلینده مدرسه‌لرده اؤیرَنماق حقیندَن مؤدافیعه ائتمَگَه دَه گَرَکلیدیر.

اَل آلَه وئریب و بو انترناسیونال آنادیلی گؤنؤن‌ده بیرلیکده بو اساسی اینسان- و وطنداشلیق حاقینی دموکراسی حرکتینین صَفلَرینده تانیشدیریب و اونو آماجلایاق.
--------------------------------------------------------
زادن از مادری پارسی زبان و پدری ترکزبان، از من انسانی دوزبانه ساخت، که از همان روزگار کودکی هر شب با لالائیهای پارسی مادر و داستانهای ترکی مادربزرگش چشم بر جهان خواب می‌گشود. پارسی زبان مادریم بود و ترکی زبان پدریم شد. در جایی که پیش از رفتن به دبستان خواندن و نوشتن به زبان مادریم را فراگرفته بودم، در زبان پدری "بی سواد" ماندم و انسانی را ماننده شدم که یک چشمش کور بود. سالها گذشتند و زمانه مرا آموخت که دارائیهای راستین کشورمان ایران نه در زیر و روی خاک آن، که در گوناگونی انسانهای آن با زبانها و فرهنگهای گوناگونشان است.

جنبش دموکراسی ایران باید در کنار پشتیبانی از حقوق‌بشر و حقوق‌شهروندی از حق بی‌چون و چرای کودکان این آب و خاک در آموزش به زبان مادری نیز پشتیبانی کند.

دست بدست هم دهیم و در این روز جهانی زبان مادری همراه ‌هم این حق بنیادین بشری و شهروندی را به تلاشگران جنبش آزادیخواهی ایران بشناسانیم و رسید به آن را آماج خود کنیم.

*****

چهار سال پیش در نوشتاری درباره زبان مادری و جایگاه آن در حقوق شهروندی (1) نوشته بودم:
«زبان مادری تنها یک ابزار میانجی میان گویشوران آن نیست. اگر این سخن را بپذیریم که آدمی با آموختن هر زبانی از یک جهانبینی نوین برخوردار می شود، زبان مادری را باید آن ابزاری بدانیم که نخستین جهانبینی هر کسی را در ناخودآگاه او جای می دهد، چرا که آموزش زبان – و این سخن را تنها و تنها درباره زبان مادری می توان نوشت – از همان زمانی آغاز می شود که فرد هنوز زاده نشده است و در زهدان مادر صداهای برون را می شنود و رفته رفته با آنها خو می‌گیرد، نخستین صدا، صدای مادر است. همه آن صداهایی که از دهان مادر بدر می آیند، بویژه سخن گفتن و آوازخواندن در ناخودآگاه کودک جای می گیرند و پس از زاده شدن نیز او را بیاد آرامش درون زهدان مادر می اندازند. پس نه تنها جهانبینی، که "کیستی" آدمی نیز از درون زهدان مادر شکل می گیرد».
گذشته از رویکرد فلسفی و انسان‌شناسانه به زبان مادری، باز هم در همان نوشته آورده بودم:

«جلوگیری از آموزش زبان مادری و آفرینش فرهنگی به آن زبان به همان اندازه بیخردانه و ناشدنی است، که به یک شهروند بگوئیم حق ندارد با پولی که از مادرش به او رسیده خانه ای بخرد و یا آنرا سرمایه کند و با کار و تلاش خود از آن سود ببرد».

درست از همین نگرگاه و با همین رویکرد است که هم‌امروز نیز پرداختن به زبان مادری را گفتمانی ناگزیر در جنبش آزادیخواهی می دانم. همانگونه که بارها گفته ام، بر سر حقوق شهروندی چون و چرا نمی‌توان کرد و در پاسخ به آندسته از هم‌میهنانی که رسیدن به این حقوق بی چون و چرا را بزیان یکپارچگی ایران می‌دانند با صدای بلند می گویم، اگر سخن آنان راست است و رسیدن به حقوق شهروندی بنیان این ساختار را به لرزه می‌افکند، باید کاستی را در فرهنگ زیرپایه این ساختار دید و نه در آن حقوق پذیرفته شده جهانی، و با صدایی بلندتر فریاد می‌زنم که

«نابرابری و بزیر پا نهادن حقوق شهروندی، به هیچ بهانه‌ای پذیرفته نیست»

در آن نوشته پیش‌گفته باز هم آورده بودم:
«به گمان من یک دولت مردمسالار گیتیگرا نه تنها باید همه زمینه های شکوفائی زبانهای گوناگون مردم ایران را فراهم کند، که باید آموزش زبان مادری را درست بمانند زبان فارسی اجباری کند و فارسی زبانان را نیز وادارد تا یک زبان دیگر را هم بیاموزند. این کار نه تنها تک تک شهروندان را از یکی از حقوق بی چون و چرایشان برخوردار خواهد کرد (که این خود زمینه ای برای گسترش فرهنگ مردمسالاری و همچنین همبستگی ملی است) که به شکوفائی فرهنگ در ایران نیز کمک شایانی خواهد کرد. [...] این چنین است که از دل آمیزش این آفریده های فرهنگی و هنری یک "کیستی ملی" نوین سربرمی‌آورد، کیستی فراگیری که همچون قالی ایرانی فرهنگها و آئینهای مردمان هشت گوشه این سرزمین در خود تنیده می دارد و هر ایرانی می تواند با نگریستن در آن چهره فرهنگی و "کیستی" خویش را بازبیند. همبستگی ملی و یکپارچگی سرزمینی این چنین است که پدید می آید و به بار می نشیند، و نه با زیرپا گذاشتن حق بی چون و چرای شهروندی».

شوربختانه در یک دهه گذشته پرسمان زبان مادری با تُهی شدن از درونمایه راستینش به افزاری در دست قبیله‌گرایان و نژادپرستان جدائی‌خواه فرارُسته بود که بیش از آنکه بدنبال بالش و پویش زبان مادری خود باشند، در پی ستیز با زبان پارسی بودند. در این ده سال گذشته بخش سترگی از نیروی کنشگران به هرز و زمانی دراز بر سر "زبان برتر، زبان پستتر"، و یا ستیز و کینه‌جویی با هرآنچه که نمادی از فرهنگ ایرانی بشمار می‌آید، بر باد رفت. از دشنامگوئی به فردوسی و شاهنامه گرفته تا ناسزا به همه خاندانهای ایرانی پیش از اسلام تا دروغگوئی و برساختن تاریخ پنداربافته و از همه بدتر آفریدن جانور هراسناکی بنام "شوینیسم فارس" همه آن چیزی بود که قبیله گرایان و نژادپرستان در چنته داشتند. در این میان انگشت سرزنش همیشه کُنشگران پارسی‌زبان را نشانه می‌رفت، چرا که آنان تن به همراهی با جنبشی که خود را "هویت‌طلب" می‌نامید نمی‌دادند. نگاهی به فهرست پشتیبانان این فراخوان ولی نشان می‌دهد که کنشگران سیاسی جنبش آزادیخواهی (چه پارسی زبان و چه دیگرزبان) نه از گفتمان زبان مادری، که از گروگان‌گیران آن – نژادپرستان و قبیله‌گرایان - بود که پرهیز می‌کردند. هیچکس، اگر سرسوزنی پایبندی به حقوق‌بشر و گفتمان برابری انسانها داشته باشد، نمی‌تواند در کنار کسانی بنشیند که آشکار و بی‌پرده پارسی‌زبانان را دچار "نقص کروموزومی" و "بی‌شعور" می‌خوانند و پزشکان و کارشناسان دانش ژنتیک را گواه می‌گیرند (2). بدیگر سخن و با همه ارجی که بر حقوق شهروندی می نهیم:

«همکاری با نژادپرستان، به هیچ بهانه‌ای پذیرفته نیست»

از همین رو است که شادمانی من از خواندن فراخوان امسال دو چندان می شود، هنگامی که می‌بینم کار بدست کاردانانی افتاده که به زبان مادری نه از نگرگاه نژادپرستانه و قبیله‌گرایانه، که از نگرگاه حقوق شهروندی می‌نگرند. باید از آموزه‌های این دو دهه گذشته آموخت، باید به تلاشگران جنبش آزادیخواهی آموخت که:

یک) برای ساختن یک ایران شکوفا با ایرانیانی سربلند باید تیشه بر ریشه "همه" نابرابریها نهاد و

دو) گوناگونی فرهنگی و زبانی و دینی بهترین سرمایه برای رسیدن به یک دموکراسی ناب است. از یاد نبریم که نخستین گام در راه دراز دموکراسی پذیرفتن گوناگونی مردم است. این پذیرش را با گوناگونی زبانی و فرهنگی آغاز کنیم.

و باز هم از یاد نبریم، نزدیک به همه کنشگران سیاسی ایران، زنانی را که روز هفدهم اسفندماه پنجاه‌و‌هفت برای رویاروئی با حجاب اجباری به خیابان آمده بودند، در برابر چماق‌کشان جمهوری نوپای اسلامی تنها گذاشتند. سه دهه کار فرهنگی در کنار تلاش پیوسته سیاسی بود که به مردان و زنان نرینه‌اندیش این آب و خاک آموخت، که آزادی، بدون آزادی زن دست یافتنی نیست. تلاشگران زن بجای دشنام‌دهی و ناسزاگویی به "شوینیسم مردانه" (که این یکی به وارونه "شوینیسم فارسی" پنداربافته نیست و هستی بیرونی دارد)، و بجای آنکه گناه همه تیره بختیها و سیه‌روزیهای خود را بگردن مردان بیاندازند، با پایداری و ایستادگی به مردان ایرانی، این شاگردان بازیگوش و سربه‌هوا، فهماندند باید از برتریهایی که دینفروشان برای آنان دست‌وپا کرده‌اند چشم بپوشند، تا بتوانند دوشادوش و دست در دست زنان پای در راه دراز رهائی بگذارند. تنها و تنها در سایه این روشنگریها و آگاهی‌بخشی پیوسته بود که مردان این آب و خاک نیز بگونه‌ای روزافزون به جنبش برابری زن‌و‌مرد پیوستند.

مانند همیشه از زنان این آب و خاک بسیار می توان آموخت. نه تنها پارسی زبانان، که گویشوران دیگر زبانها نیز باید به جایگاه زبان مادری در همه پهنه‌‌های زندگی یک انسان پی‌ببرند، همگان – و بویژه پارسی‌زبانان - باید بیاموزند که دموکراسی، آزادی و سربلندی و آسایش در کشوری که همه نابرابریها در آن از میان نرفته باشند، هرگز دست‌یافتنی نخواهد بود. از میان برداشتن نابرابری زبانی و فرهنگی نیز بمانند پیکار برای برابری میان زنان و مردان، نیازمند یک تلاش گسترده ملی است.  

با آرزوی اینکه در ایران فردا همانندان من زبان پدری‌ را نیز همچون زبان مادری در دبستانها بیاموزند و به دو چشم بینا در جهان پیرامون خویش بنگرند.  

خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران زمین بدور دارد
----------------------------------------------------------------------------
1. زبان مادری، زبان رسمی، زبان سراسری

2. علیرضا اردبیلی در گفتگوی پالتاکی
ایشان یکی از شش هموند هیئت هماهنگی کنگره مؤسس "انجمن قلم آذربایجان جنوبی" است