۱۳۸۸ دی ۱۹, شنبه

جنبش سبز؛ روزشمار یک شکست سهمگین


حتا اگر تا به امروز جای کوچکترین گمانه ای هم می بود، رخدادهای عاشورا به خوشبینترین کُنشگران جنبش آزادیخواهی در ایران نیز نشان دادند که کودتاگران همه مرزها را نادیده خواهند گرفت و همچنان در شیپور خشونت و کشتار خواهند دمید. برخورد آنان با بیانیه میر حسین موسوی، که به گمان من نه تنها آشتیجویانه بود، که بخش بزرگی از خواسته های کارورزان و اندیشورزان جنبش سبز را هم برای رسیدن به این آشتی نادیده گرفته بود، نشانگر منش و نگَر کودتاگران است؛ بکار بردن زور، در هم کوفتن هر گونه ایستادگی و بستن گوش بر هر صدای ناهمآوائی، بخشهای جدائی ناپذیر سرشت یک کودتایند.

آنچه که در بیست و دوم خرداد امسال رخ داد، از همان آغاز نام کودتا بر خود گرفت. آیا گزینش دوباره احمدی نژاد از سوی خامنه ای یک "کودتا" بود؟

کودتا(1) واژه ای فرانسوی در معنی "سرکوفتن حکومت" است. دانشنامه بروکهاوس سخن از خیزش یک گروه کوچک ولی نیرومند اجتماعی (در نزدیک به همه کودتاها ارتش) میراند، که با زیرپاگذاشتن قانون اساسی قدرت سیاسی را بدست می گیرد و کارهای کشور را بدست فرماندهان ارتش می سپارد و حق شهروندی مردم را از ایشان بازمی ستاند. آنچه که در روز بیست و دوم خرداد ماه امسال رخ داد، همه ویژگیهای یک کودتا را در خود داشت. گروه کوچکی (حجتیه و مدرسه حقانی) با پشتیبانی نیروهای سپاه پاسداران که فرماندهانش پیشتر رخت رزم از تن بدرآورده و جامه سیاست برتن کرده بودند (از ضرغامی در صدا و سیما گرفته تا گروه بزرگی از نمایندگان مجلس و شرکتهای بازرگانی و صنعتی و سردبیران روزنامه های هوادار دولت)، همان قانون اساسی مردم ستیز جمهوری اسلامی را هم بزیر پای گذاشت و با نادیده گرفتن رأی مردم نماینده دست نشانده خود را به کاخ رئیس جمهوری فرستاد. دستگیری گسترده کسانی که از نگر کودتاگران "سران" دولتی بشمار می آمدند که باید در پی رأی مردم برپا می شد، همان کاری بود که در نمونه های شناخته شده کودتاهای کلاسیک انجام می گیرد. به دیگر سخن در کودتای بیست و دوم خرداد ماه دولت برگزیده مردم پیش از آنکه سررشته کارها را بدست بگیرد سرنگون شد. همانگونه که در نوشتار "کودتاگران چه می خواهند" آورده بودم، این کودتا پی آمد ناگزیر روندی بود که در دولت هشت ساله خاتمی آغاز شده بود و در سال هشتاد و چهار و با پیروزی احمدی نژاد در برابر رفسنجانی و کروبی بخش نخست خود را با پیروزی پشت سر گذاشته بود. روز بیست و دوم خرداد ماه دولتی که مصباح یزدی و مدرسه حقانی و حجتیه برپاشدن آنرا برنمیتافتند، "سرکوب" شد. اگرچه کودتاگران خود را پیروز میدان می دیدند، کودتا در همان گام نخست پای در سنگلاخ شکست گذاشته بود.

امروزه پس از گذشت بیش از شش ماه از آغاز جنبش می توان همه نشانه های این شکست را به چشم دید. اگر سران کودتا در نمونه های دیگر در سخنان خود جایی برای بگومگو بر سر آماجهایشان نمی گذارند (2)، پشتیبان بزرگ این کودتا در سخنرانی بیست و نهم خرداد از "تن علیل" و "مختصر آبروی" خود گفت تا کیسه اشک ذوب شدگان در ولایت را بفشارد. کودتاگران نه دلیری آنرا داشتند که پای خودسریها و قانون شکنیهای خود (همان قانون واپسگرا و مردم ستیز خودشان) بایستند و نه یارای آنکه مشت آهنین خود را نشان مردم ایران و جهان بدهند. چنین کودتای بزدلانه و زبونانه ای سرانجامی جز شکست نداشت:

- انبوه مردم پرخاشگر به خیابانها ریختند و قدرت خودپنداشته کودتاگران را به ریشخند گرفتند،

- رژیم کودتا در هراس از گسترده شدن جنبش از دستگیری کسانی که آنان را دشمنان رده اول خود می دانست (موسوی و کروبی و همچنین خاتمی و رفسنجانی) دوری جست و دست به دستگیری گسترده کُنشگران ستادهای انتخاباتی آنان و همچنین چهره های شناخته شده اصلاح طلبان زد. دادگاههای فرمایشی که می بایست نیروی ترس آور و ویرانگر کودتاگران را به رخ مردم بکشند، به نمایش خنده آوری فروکاسته شدند، که تنها گزک بدست هموندان جنبش سبز برای ریشخند هرچه بیشتر کودتا می داد.

- سرکوب گسترده و ددمنشانه خرداد ماه و تیرماه و دژمنشیهایی که بر سر جوانان این آب و خاک در خیابانهای شهر و در پستوهای کهریزک رفت، نه تنها آتش برافروخته دادخواهی را خاموش نکرد، که چون نفت بر آن ریخت و شراره هایش را بلندتر و فروزانتر کرد و هر روز بیشتر از روز پیش مردان و زنان آزادیخواه به این جنبش پیوستند.

- اگر رژیم کودتا در هفته پایانی خرداد ماه تنها با کسانی روبرو بود که "رأیشان را پس می خواستند"، خواسته جنبش سبز در دی ماه مرزهای بسیاری را درنوردیده و بپاخاستگان به چیزی کمتر از برچیده شدن ولایت فقیه خرسند نمی شود. بدیگر سخن، مردم با بجان خریدن شکنجه و تجاوز و مرگ نه تنها از خواسته های خود کوتاه نیامدند، که کودتاگران را در این نبرد نابرابر، قهرمانانه چندین خاکریز بازپس راندند.

- حتی یک فراخوان ده واژه ای در یک تارنمای کم خواننده هم بسنده است، تا رژیم کودتا نیروهای زرهپوش و موتورسواران و چماقداران مزدورش را به خیابانها بفرستد، تا از ترس بر خود بلرزند و آرزو کنند که صدایی برنخیزد و مشتی افراشته نشود و کسی جامه سبز بر تن نداشته باشد. اگر در دیگر کودتاهای شناخته شده این مردمند که شباروزان بر جان و هستی خویش بیمناکند، در ایران این کودتاگرانند که از ترس مردم خواب ندارند و به گفته یکی از نیروهایشان در روز عاشورا «شش ماه است که در آماده باش شبانه روزی بسر می برند».

- "سانسور" یکی از کارآمدترین ابزارهای سرکوب در رژیمهای کودتاست. رژیم کودتا در ایران نه تنها نتوانست راه را بر آگاهی مردم جهان از آنچه که در ایران می گذشت ببندد، که همچون مگسی لرزان و دست و پا بسته در تارهای "تارنماهای جهانی" اینترنت گرفتار آمد و چون بی خردی که در خانه ای شیشه ای نشسته باشد، همه زشتیها و زشتکاریهای خود را در برابر چشمان جهانیان نهاد. جنبش سبز نه تنها تور سانسور را بنیروی خرد و هوش از هم گسست، که واژه "انقلاب رسانه مند" را نیز از آن خود کرد، تا نخستین خیزش گسترده هزاره سوم با هوشمندی فرزانگان ایرانی پیوند بخورد.

- کودتا سنگرهایی را که همیشه از آن خود می دانست، یک بیک از دست داد. سالروز رخدادهای گوناگون از دینی گرفته تا تاریخی همیشه بزنگاههایی برای جمهوری اسلامی بودند، تا پشتوانه مردمی خود را برخ جهانیان بکشد. سبزها توانستند با هوشمندی و با بهره گیری از خرد گروهی خود این بزنگاهها را برنگ خود درآورند. اگر راهپیمائی و گردهمائی در چنین روزهایی یک راهکار برای بهره گیری از تله های رژیم برای بدام افکندن خود او باشد، از نگرگاه راهبُردی جنبش سبز از چنین بزنگاههایی بهره بیشتری خواهد برد. روزهایی چون روز قدس، سیزدهم آبان، شانزدهم آذر و عاشورا، گذشته از آنچه که تا کنون بودند دارای درونمایه و "جان" تازه ای شده اند، که جنبش سبز در کالبد آنها دمیده است. بدینگونه این روزها در سالهای آینده (اگر رژیم کودتا تا سالی بپاید) نیز بخشی از تاریخ جنبش آزادیخواهی مردم ایران را خواهند ساخت و بهانه ای برای گردهمائیها و راهپیمائیهای دوباره خواهند شد و از گسست زمانی جنبش جلوگیری خواهند کرد.

*****************************************

کودتا شکست خورده است و اگر هنوز میدان را تهی نکرده و دستها را بالا نبرده است، تنها از آنرو که کودتاگران نماینده واپسمانده ترین نیروها و گرایشهای جامعه ایرانند و از آن اندازه هوش و تیزبینی برخوردار نیستند که بتوانند نشانه های آشکار این شکست را ببینند. این شکست سهمگین از سویی ریشه در فرومایگی و واپسگرائی نیرویی دارد که برنامه ریز کودتا بوده است، و از دیگر سو دستآورد خردمندی و نوین گرائی نیرویی که در برابر آن ایستاده است. رویه این داستان تنها مشتهای گره کرده و شعارهای آزادیخواهانه در یک سو، و چماقهای برافراشته و زبانهای پر دشنام در سوی دیگر میدان را نشان می دهد. از نگر من ولی داستان ژرفتر از اینها است. نبرد میان نوین گرائی و کهنه پرستی (همانکه "جنگ سنت و مدرنیته" نامیده می شود) که یکسدو پنجاه سال پیش در ایران آغاز شد، اکنون به واپسین آوردگاه خود رسیده است. کهنه پرستان بهترین نیروهای خود را از ژرفنای تاریخ برون کشیده و به میدان فرستاده اند. "بهترین" در فرهنگ اینان کسی است که از بکار بردن زور و خشونت ورزی هیچ پروایی نکند.

گریزی به دانش فَرگَشت (تکامل) شاید تهی از هوده نباشد. دانشمندان فرگشت-شناس مغز جانوران را دستآورد فرآیندی میلیونها ساله می دانند و برآنند که هر چه فرگشت مغز یک جاندار از دوره های بیشتری گذر کرده باشد، واکنشهای او در پیوند با پیرامونش نیز پیچیده تر است. واکنشهای یک تمساح که مغزش یادگار دوران دایناسورها است و پیچیدگیهای مغز آدمی را ندارد، اگرچه بسیار خشن و ستیزه جویانه اند، ولی پیشبینی شدنی نیز هستند. اگر همین نمونه را سنجه ای برای فرگشت اندیشه در انسانها بدانیم، خواهیم دید توان بکارگیری بی مرز و برون از اندازه خشونت و زور، نیازمند مَنِشی واپسمانده و اندیشه ای کهنه است، اندیشه ای که نتوانسته پابپای فرگشت تاریخ بیاید و هنوز در هزار و چهارسد سال پیش و شاید هم پیشتر از آن درجا می زند. تنها دارندگان چنین منش و چنین مغزی می توانند تجاوز جنسی را برای خرد کرد تن و جان و روان زندانیان، چه زن و چه مرد، بکار بگیرند.

باری، کهنه پرستان بهترین و کارآمدترین نیروهای خود را به میدان آورده اند. در برابر آنان جنبش نوین گرائی ایران نیز بهترین فرزندان خود را به میدان فرستاده است. اینان شاید آن توده میلیونی که آرزوی هر انقلابی کهنه کاری است، نباشند. اینان بی گمان مانند آرمانخواهان روزگار ما که شاید گوشه چشمی هم به نوین گرائی داشتند، شب را در آرزوی "شهادت در راه خلق قهرمان" سر به بالین نمی نهد، ولی اگر با مرگ روبرو شوند، از آن هراسی ندارند. اینان برای آبدیده شدن جامه کهنه بر تن نمی کنند و بر زمین سخت نمی خوابند و در یک واژه به پیشواز شکنجه نمی روند، ولی اگر با آن روبرو شوند، چشم در چشم بازجویان خود می دوزند و با ایستادگی خود خوار و زبونشان می کنند. اینان با دانشهای نوین جهان سروکار دارند، اگر ما با چشمان باز خواب می دیدیم، اینان با چشمان بسته نیز واقعیت را با همه سختی اش می بینند. نبرد سدوپنجاه ساله ایرانیان با کهنه پرستی به پایان خود نزدیک می شود و هیچگاه اردوی نوینگرایان اینچنین پر از سرداران و سربازان دلاور و آگاه نبوده است.

کودتا شکست خورده است. کودتا گران با آن "مغز سوسمارین"شان (3) اگرچه پروائی از بکار بردن خشونت هرچه بیشتر ندارند، ولی از آنجایی که چنین مغزی همه رفتارهای آنان را به نمونه پیشبینی پذیری از "کنش-واکنش"، آنهم بر پایه نمونه های زمخت و نتراشیده خشونت ورزی و ستیزه خوئی فرومی کاهد، بسیار شکننده و شکست پذیرند. آنها جز خشونت تیر دیگری در ترکش خود ندارند و بی بهره بودن از مغزی پیچیده و اندیشه ای نوین و پیشرفته آنان را برآن داشت که همه تیرهای خود را از دستگیری و شکنجه و تجاوز و کشتار، در همان روزهای نخست آغاز جنبش بکار بگیرند و پس از شکست سهمگینشان در به خانه راندن آزادیخواهان، دیگر تیری برای پرتاب کردن نداشته باشند (4). حتا نمایشهای کودکانه ای که با پاره کردن عکس خمینی و نمایش عاشورا و فیلمی که در باره ندا ساخته شد، آنچنان ناشیانه و خنده آور بودند که تنها و تنها می توانستند برجهیده از مغز یک تمساح باشند.

کُنشگران جنبش با همه ابزارهای نوین به جنگ کهنه اندیشی و خودکامگی و سرکوب رفته اند، کهنه اندیشان تمساحهای خود را از مرداب بیرون کشیده به جان آزادیخواهان انداخته اند. این نبرد شاید که روزگارانی بدرازا بکشد، ولی نومید نباید بود و گمان بد بدل راه نباید داد؛ تاریخ فرگشت طبیعت نشان داده است که در نبرد میان انسان و سوسمار-مغزان،

آنکه سرانجام شکست می خورد تمساح است.

خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران زمین بدور دارد
-----------------------------------------------------
Coup d'État .1
2. برای نمونه اعلامیه کودتای سوم اسفند "رئیس دیویزیون قزاق-رضا" (رضاشاه سالهای پس از آن) چنین آغاز می شود:
«حكم مي‌‌كنم مواد مطروحه ذيل را مردم تهران نصب‌العين قرار داده و فرداً فرد تشريك مساعي نمايند و در صورت تخلف شديداً عقوبت خواهند شد». بدینگونه سردار سپه نه هراسی از این داشت که بگوید ارتش دولت را سرنگون کرده و کارهای کشور را بدست گرفته است و نه ترسی از آنکه مشت آهنین خود را پنهان کند. این گونه برخورد با قانون و حقوق شهروندی را می توان در نزدیک به همه کودتاهای پیروز جهان دید.
Reptilian brain .3
4. خُرد-مغزی اینان البته می تواند کار را به کشتار گسترده زندانیان و راهپیمایان و حتا به جنگ شهری و بمباران خانه ها بکشاند. ولی چنین روشهایی تنها هنگامی پاسخ می دهند که مرزها شناخته شده باشند و خشونت ورزان خود را پیشاپیش پیروز میدان بدانند. ترس کودتاگران از جنبش سبز چنان بزرگ است که توان چنین کارهایی را از آنان خواهد گرفت.