۱۳۸۹ دی ۴, شنبه

باز هم کُرد، باز هم اعدام


گناه نخست حبیبالله لطیفی ایرانی بودن اوست، و گناه دومش - شاید بزرگتر از آن گناه نخست – کُرد بودن. دینفروشان گویا همه نیروی خود را بسیج کرده اند تا بنیاد این این آب و خاک را از بیخ و بن براندازند. لطیفی بی گمان جز برای بدست آوردن حق انسانی و شهروندی خود تلاش و پیکاری نکرده است. ولی به این بهانه حتا در این رژیم آدمخوار نیز نمی توان کسی را کشت، پس لطیفی باید "عضو پژاک" باشد و با تفنگ و فشنگ با جمهوری مرگ و سنگسار جنگیده باشد: پس لطیفی کُرد است، کردها "تجزیه طلب"اند و سزای تجزیه طلبان در قاموس این رژیم ایران ستیز مرگ است.

افسوس که هراس و دلهره مرگ جگرگوشگان این آب و خاک چنان هستی ما را پر کرده که دیگر جایی برای اندیشیدن به بهروزی و سرافرازی برایمان نمانده است. سی سال است که روز را در ترس از بخاک افتادن سرو و سروهای دیگری به شب می رسانیم و شبانمان را با کابوس خاموشی چراغ زندگی آن جانهای گرامی به سپیده می دوزیم. آنچنان ما را به مرگ و هراس از مرگ خو داده اند که باری، زیستن و بودن را از یاد برده ایم.

بگذار دروغ آدمکشان باور شود و لطیفی یک "تجزیه طلب" باشد و سودای جدائی در سر بپرورد، کدام خاک و کدام سرزمین را می توان بهای جان پویشگر و ستم-ستیز او کرد؟

براستی در برابر جان حتا یک انسان اندیشنده و آزاده، آب و خاک به چه می ارزند؟

کاری کنیم، که یکشنبه شب با این کابوس بی پایان سر بر بستر خواب نگذاریم، "کُرد" دیگری در چنگال ضحاک چشم براه مرگ خویش است، لطیفی را، کردستانمان را، ایرانمان را تنها مگذاریم.

خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران زمین بدور دارد