۱۳۸۶ فروردین ۱۴, سه‌شنبه

گفتگو با وریا محمدی - کومه له


مجله ادبیات و فرهنگ بر آن است تا سلسله گفتگوهایی را با کارشناسان امور سیاسی واجتماعی به انجام برساند که دراین گفتگوها رخدادهای ِ سیاسی و اجتماعی اخیر ایران مورد بررسی قرار خواهد گرفت. از جایی که گفتگوی حضوری با آقای بامدادان امکان پذیر نبود از ایشان خواهش کردم تا پاسخ های خودشان را با پست الکترونیکی برای مجله ادبیات و فرهنگ بفرستند با سپاس فراوان از همکاری ایشان متن کامل این پرسش و پاسخ را با یکدیگر مرور می نماییم.

آقای بامدادان با درود و سپاس فراوان ازاینکه دعوت مارا پذیرفتید.

خواهش می کنم کمی ازخودتان بگویید تا خوانندگان مجله ادبیات و فرهنگ بیشتر با شما و کارهای فرهنگی و سیاسی تان آشنا شوند.

من یک ایرانی دور از میهن، از نسل سوخته خیزش بدفرجام بهمن پنجاه و هفت هستم. اندیشیدن با صدای بلند و نگاشتن این اندیشیده ها را واکنشی میدانم به آنچه که بر سر نسل من رفته است و تلاشی در راستای خودیابی، در پاسخ به این پرسش که من که هستم، من چه هستم، و چرا چنینم.

آقای بامدادان همانطوریکه شاهد هستید اینروزها فشار برقشرهای مختلف جامعه ازجمله فعالان سیاسی ومدنی، روزنامه نگاران، دانشجویان، کارگران و زنان و... افزایش یافته است ورژیم حاکم برایران باشتاب هرچه بیشتری به اعدامها، اعتراف گیریهای تلویزیونی، اخراج استادان دانشگاه ها وسنگسار وسرکوب، ادامه می دهد بفرمایید پایه واساس ِاینگونه برخوردها چیست؟

سرکوب، کشتار، شکنجه و کشتن آزادیهای فردی و اجتماعی از ویژگیهای نهادینه شده جمهوری اسلامی است که ریشه در جهانبینی آن دارد. جمهوری اسلامی حکومت را نه برای ساماندهی کشور، که در بهترین حالت برای رستگاری مردم ایران و "بهشتی" شدن تک تک آنان می خواهد و در بدترین حالت (که شوربختانه همین روزگاری است که بدان دچاریم) برای چپاول دارائیهای مادی و نابودی داشته های فرهنگی کشورمان. در چارچوب همین جهانبینی است که سرکوب هر گونه صدای ناهمخوان نه تنها رَوا، که یک "باید" است. جمهوری اسلامی از همان آغاز پیدایشش در مردم ایران به چشم دشمن نگریسته است، چنانکه بزرگترین و ددمنشانه سرکوبها و کشتارها در سالهائی رخ دادند که رژیم از گسترده ترین پایگاه مردمی برخوردار بود. با این همه از یاد نباید برد که سران جمهوری اسلامی با فرصت طلبی ویژه همه دینفروشان، همین ویژگی نهادینه شده را هم تنها و تنها در راستای برجای ماندن قدرتشان به نمایش می گذارند. جمهوری اسلامی هیچگاه چون امروز در تنگنا نبوده است. امریکا و اسرائیل هر روز به پیروزی تازه تر و بزرگتری در رهبری ارکستر جهانی دشمنی با ایران دست می یابند و روز بروز همپیمانان بیشتری را به همخوانی با این ارکستر می کشانند. روسیه و چین بارها نشان داده اند که با وزش بادی سر از پیمان خود می پیچند و آن چند کشور "دوست" مانند سوریه و ونزوئلا و بولیوی نیز تنها در پروای کیسه گشادی هستند که برای دارائیهای مردم ایران دوخته اند و هیچگاه این رژیم را سرسوزنی نیز یاری نخواهند کرد. پس جمهوری اسلامی که جهانی را بدشمنی با خود برانگیخته است، نخست در پی خفه کردن دشمن درونی خود – مردم ایران – است، تا اگر جنگی رخ داد، همه نیروهایش را برای رویارویی با دشمن بیرونی بسیج کند.

***
شما می دانید که نقض حقوق بشر در بسیاری از کشورها همچون عربستان سعودی، سودان و افغانستان و...صورت می پذیرد ولی با آنان مانند رژیم ایران برخورد نمی شود همچنین بفرمایید ارزیابی دولت ایالات متحده آمریکا و دولتمردان اروپایی در مقابل ایران چیست؟

من هیچگاه سوگنامه های امریکا و اروپا در باره حقوق بشر را جدی نگرفته ام. به تاریخ پس از جنگ جهانی دوم نگاه کنید! هیچ دیکتاتور سرکوبگری را در جهان پیدا نخواهید کرد که از پشتیبانی همه سویه امریکا و اروپا برخوردار نبوده باشد، مگر آنکه شورویها زودتر رسیده بوده باشند! همه رژیمهای سرکوبگر خاورمیانه دلشان به پشتیبانی امریکا گرم بود و تا هنگامی که نفت ارزان در لوله ها و نفتکشها روان بود، هیچکس را پروای حقوق بشر نبود. نمونه دیگر "خونتا"های بیشمار و هراس انگیز کشورهای امریکای لاتین است. جمهوری اسلامی از فردای روزی که برنامه هسته ای خود را پایان بخشد و دست از سر اسرائیل بردارد، دیگر در فهرست کشورهای زیرپاگذارنده حقوق بشر نخواهد بود، همانگونه عربستان سعودی نیست و پاکستان نیست و ترکیه در بدترین سالهای خود نبود. نیک و بد یک رژیم برای امریکا و اروپا نه در رفتار آن با شهروندانش، که در دوری و نزدیکی اش به منافع آنان است.

***
به نظر شما آیا حمله ی نظامی آمریکا علیه ایران را باید جدی گرفت؟ شما چه توصیه و پیشنهادی به ایرانیان خارج کشور دارید؟

پاسخ به چنین پرسشهائی نیازمند آگاهی همه سویه از نقشه های سردمداران امریکا است، چیزی که نه من و نه هیچ شهروند معمولی دیگر دسترسی بدان نداریم. همین اندازه می توان گفت در کشورهایی مانند امریکا که کارگزاران سیاستهایشان از پیشرفته ترین دستآوردها و دانشهای زمان خود بهره می گیرند، هیچ گزینه ای کنارگذاشته نمی شود. میتوان پنداشت که امریکائیها دهها روش گوناگون را برای رویارویی با ایران بررسی کرده اند که بسته به رفتار جمهوری اسلامی، با یکی از آنها واکنش نشان خواهند داد، جنگ بی گمان یکی از این گزینه ها است. در سوی دیگر جمهوری اسلامی است که در رفتار خود هیچ نشانی از خرد و دانش به نمایش نگذاشته است. آنچه که من نمی توانم پیش بینی کنم، رفتار جمهوری اسلامی است، که گاه روند رخدادها را درست بسویی می راند که خود از آن آسیبهای گزاف می بینند، تنها گذاشتن احمدشاه مسعود یکی از این رفتارها بود، رفتاری که راه را برای برآمدن طالبان گشود، تا آنان نیز پس از گشودن مزار شریف همه کارمندان سفارت ایران را از دم تیغ بگذرانند.
با این همه همانگونه که در جُستاری بنام «زبان مادری و کیستی ملی» آورده ام، گزینه راهبُردی امریکا و اسرائیل فروپاشی ایران از درون، و تکه تکه کردن آن به کشورهای کوچکی است که دست کم تا دهه ها سرگرم جنگهای سرزمینی خواهند بود. همین امریکائی که فریادش از تروریسم بر آسمان است، در بخش پارسی "صدا"یش به گفتگو با عبدالمالک ریگی می نشیند، در شگفت نباید شد؟
اگرچه من حمله هوایی به بخشی از زیرساختهای سپاه و ارتش را دور از چشمداشت نمی دانم، ولی از همه هم میهنان درخواست می کنم که پروژه ملت سازی و تکه تکه کردن ایران را دست کم نگیرند.

***
به نظر شما فکر نمی کنید دراین شرایط ویژه ، نیروهای اپوزیسیون بایستی دست از اختلافات گذشته بردارند و به یاری ایران و مردم ایران بپردازند؟

این کارنه تنها در این شرایط ویژه، که بسیار پیشتر از این باید انجام می گرفت.

***
اگر حمله ی نظامی آمریکا قطعی شود آیا جمهوری اسلامی از آن استقبال خواهد کرد و یا به گونه با آمریکا و متحدان اروپایی اش کنار خواهد آمد؟

حمله نظامی امریکا بی بروبرگرد راه به سرنگونی جمهوری اسلامی خواهد برد و دینفروشان به همه چیز تن می دهند، مگر به این یک چیز. آنان اگر هیچ راه گریزی پیش پای خود نبینند، به هر کاری دست خواهند یازید تا چند روزی بیشتر بر سر قدرت بمانند و در این راه از بباد دادن دستآوردهای هزاران ساله مردم این آب و خاک نیز پرهیز نخواهند کرد. من حتا گزینه هایی مانند بخشیدن بخشهایی از خاک ایران به بیگانگان را نیز در این چارچوب ناشدنی نمی دانم.

***
آیا در کنار جمهوری اسلامی قرار گرفتن تکرار اشتباه زمان جنگ با عراق نیست که جنگ برای ثبات و بر سر قدرت ماندن جمهوری اسلامی، یک نعمت بشمار می رفت و همه را از دم تیغ گذراند؟

قرار گرفتن در کنار رژیمی مانند جمهوری اسلامی در هر شرایطی نادرست است. اگر اپوزیسیون به سودای "همکاری" دست به چنین کاری بزند، چیزی جز "بیگاری" بهره اش نخواهد شد. درست در فردای پایان جنگ تیغها برای زدنِ گردنِ همین "همکاران" آخته خواهد شد و باز هم ما خواهیم ماند و چرخه بی پایان گزینش میان "استقلال" و "آزادی"، کسانی که تن به چنین گزینشی بدهند، در پایان هردو را از دست خواهند داد و یک باخت تاریخی دیگر در دفتر ملتشان بیادگار خواهند گذاشت. ما باید تنها و تنها در کنار مردممان بایستیم، باید همه توان خود را بکار بگیریم که جنگ آغاز نشود.

***
شما می دانید که جمهوری اسلامی سالهاست دولتمردان ِ اروپایی و آمریکایی را در رابطه با پرونده هسته ای به بازی گرفته است به نظر شما این وضع تا چه وقت می تواند ادامه داشته باشد؟ آیا براستی بازی دادن اروپا آمریکا بود یا گرفتن تضمین امنیتی برای ماندن بر سر قدرت؟

تنها چیزی که جمهوری اسلامی را وامی دارد چنین بر سر این پرونده پایفشاری کند، بلندپروازیهای اتمی برای ساختن بمب است. بمبی که با آن می توان جهانی را به گروگان گرفت و از زیر فشار روز افزون جهانی گریخت. واگرنه هزینه هایی که همین پرونده هسته ای بر گردن مردم ایران گذاشته است، بسیار بیشتر از آن سودی است که شاید بتواند روزی روانه خزانه کشور شود. از سودهای کناری این پرونده البته برانگیختن احساسات ملی را نباید از یاد برد، من از بسیاری از جوانان ایرانی درون و بیرون ایران شنیده ام که "انرژی هسته ای، حق مسلم ما است!"، جمهوری اسلامی این پدیده را بخوبی می شناسد و از آن استادانه بهره می جوید.

***
بنظر شما، با توجه به استراتژی امریکا در خاورمیانه بویژه پس از 11 سپتامبر، بقای جمهوری اسلامی به هرشکل، ممکن است؟ ایا غرب می تواند حمهوری اسلامی را با همه مشخصه هایی که دارد بعنوان یک واقعیت بپذیرد؟

همانگونه که پیشتر گفتم از نگاه کاربُردی، امریکا و اروپا با یک جمهوری اسلامی "اندکی" رام شده نیز در راستای منافع خود کنار خواهند آمد. از دیدگاه راهبُردی ولی سالها است که سخن از خاورمیانه نوین در میان است و جابجائی مرزها و پدید آمدن "آذربایجان بزرگ" و "کردستان بزرگ" و "بلوچستان بزرگ" و "...ستانهای بزرگ" دیگر. یکی از این چشم اندازهای شوم را می توانید در نشانی زیر ببینید:
http://www.oilempire.us/new-map.html

***
مماشات غرب با جمهوری اسلامی با توجه به همه واقعیتهای موجود از جمله نادیده گرفتن قطعنامه های شورای امنیت، بحرانی زایی و ترور در منطقه، ناشی از چیست؟ آیا به جمهوری اسلامی باج می دهند؟

پاسخ به این پرسش تنها بر چند گمانه استوار است. نخست آنکه گسترش اقتصادی در اروپا تازه آغاز شده و بویژه در آلمان که موتور اقتصاد این قاره بشمار می رود بسیار شکننده است، پس درگیر شدن در جنگی که بار مالی بزرگی بر دوش این کشورها خواهد گذاشت و از سوی دیگر با افزایش بهای نفت اقتصاد تازه جان گرفته آنها را به نابودی خواهد کشاند، برنامه ریزیهای سالهای گذشته را برباد خواهد داد. از سوی دیگر اروپائیان پس از همراهی با امریکا در نخستین جنگ آن با عراق در سال 1990 دریافتند که برنده راستین آن جنگ امریکا بوده و به آنان چیزی جز دستمزد یک سیاهی لشگر نرسیده است. پس پرهیز از درگیری با جمهوری اسلامی هم از ترس نابودی اقتصاد ملی و هم از هراس واگذار کردن یک میدان دیگر به امریکا است. با این همه دیوانگیهای رهبران جمهوری اسلامی می تواند کار را بجایی برساند که اروپائیان سود جنگ را بیشتر از زیان آن برآورد کنند و از میانه دو گزینه بد و بدتر، تن به گزینه بد بدهند. می ماند امریکا، که آن نیز با نگاه به عراق و افغانستان هرگز بتنهایی درگیر یک جنگ همه سویه و فرسایشی دیگر با کشوری بسیار پهناورتر از آن دوتای دیگر نخواهد شد.

***
چرا جمهوری اسلامی دست از تروریست پروری و آشوب در منطقه بر نمی دارد و کشور را روز به روز بیشتر به ورطه ی نابودی و ویرانی سوق می دهد؟

به گمان من تروریسم را گذشته از آنکه دنباله دکترین "صدور انقلاب" است، باید یکی از جنگ افزارهای راهبردی جمهوری اسلامی بشمار آورد. اگر همین امروز بمباران نیروگاههای هسته ایران آغاز شود، جمهوری اسلامی چه پاسخ درخوری جز بمب گذاری گسترده در نیویورک و تل آویو و پاریس و لندن خواهد داشت؟ همه ما بخوبی می دانیم موشکهای رنگ و وارنگی که سران سپاه اینهمه به آنها می بالند پیش از آنکه از مرزهای ایران گذر کنند، نابود خواهند شد.

***
به عنوان یک کارشناس در امور جامعه و سیاست، آیندهء رژیم جمهوری اسلامی را چگونه می بینید؟

شوربختانه باورهای دینی و فرهنگی بخش نه چندان کوچکی از مردم چنان همانندیهای نزدیکی با این رژیم دارد، که چشمداشت یک خیزش گسترده مدنی بیشتر یک آرزو است. نابرابری در ایران نهادینه شده است و هنوز سالها و شاید دهه ها باید کار فرهنگی کرد که "مَرد" ایرانی دست از جایگاه برتر خود بشوید و در کنار زن ایرانی برای حقوق برابر تلاش کند. همین سخن را در باره "شیعه" ایرانی و "مسلمان" ایرانی و "فارسی زبان" ایرانی و ... می توان گفت.
آنچه که دل مرا از امید به آینده سرشار می کند، جنبش دانشجویی است و جنبش زنان، که این دومی اگر پای بگشاید و گسترده شود، آه از نهاد سرکوبگران برخواهد آورد.

***
چرا پس از گذشت سالها پراکند گی، نیروهای اپوزیسیون درخارج از کشورهنوز ازیک همبستگی فرا گیرو سرنوشت ساز برخوردار نیستند؟

به گمان من ریشه این پدیده را باید در "پاکدامنی آرمانگرایانه" سازمانهای اپوزیسیون پی گرفت. هنوز فرهنگ "همکاری بر پایه یک برنامه" در میان نیروهای ایرانی جا نیافتاده است. هر گروهی بدنبال آن است که در همکاری با دیگر نیروها "پاکدامن" بماند و در این راه از شکافتن گورهای کهنه و بگومگو در باره گذشته آن نیروها نیز هراسی ندارد. این پاکدامنی، چیزی نیست جز چشمداشت پایبندی همپیمانان به ارزشهای خودی. به هر روی ما نیز بخشی از همان جامعه هستیم و اگر چه در جای دیگر و زمانی دیگر زندگی می کنیم، ریشه در همان خاک داریم و چراغمان در آن خانه می سوزد. فرهنگ "حزب" در میان ما ریشه دار نیست و ما اگر نیز گاهی گرد هم آمده ایم، چارچوب کنشگری ما را "سازمان" ساخته است، با همه ویژگیهایش، که هموندان و هوادارانش را همگون و همسان می خواهد، چنین دیدگاهی ویژگیهای فرهنگ حزبی را که در آن هر هموندی از یک شخصیت ویژه خود برخوردار است و می تواند اینجا و آنجا به گونه ای دیگر بیندیشد، برنمی تابد.
دیگر آنکه ما ایرانیان هنوز به یک اندریافت یکسان از آزادی و دموکراسی و حقوق بشر و حقوق شهروندی دست نیافته ایم. پس اگر با کسی بنشینیم که به این مقوله ها مانند ما نمی نگرد، دامن خود را آلوده ایم و دست از "پاکدامنی آرمانگرایانه" خود شسته ایم.

***
آیا می توان نیروهایی را که با جمهوری اسلامی مرزبندی کامل دارند دور یک میز جمع آوری کرد اگر شدنی است بفرمایید چگونه و از کجا بایستی آغاز کرد و یا اینکه آرزویی محال است و باید آنرا برای همیشه به دست فراموشی سپرد.

مرزبندی سیاسی با جمهوری اسلامی یک چیز است و مرزبندی در سپهر اندیشگی یک چیز دیگر. گردآمدن چنین نیروهایی تنها هنگامی شدنی خواهد بود، که همه آنان در منش و کنش و اندیشه نیز با این رژیم مرزبندی داشته باشند. ما چه در میان نیروهای مسلمان و چه در میان مارکسیستها گروههایی را داریم که اگرچه پررنگ ترین مرزبندی را با جمهوری اسلامی دارند، در سپهر اندیشگی خود چندان از آن بدور نیستند. در باره دیگر نیروها نیز هنوز برنامه گسترده ای پیش روی آنان نهاده نشده که بتوانند بر سرش همکاری و همیاری کنند و همین نبود برنامه نیز خود ریشه در نهادینه نشدن پایبندی به ارزشهای بالا دارد، نگاهی به سرنوشت گردهمائیهای سالهای گذشته شاید روشنگر این نکته باشد.
اما در باره اینکه باید این آرزو را بدست فراموشی بسپاریم یانه، من از نسلی هستم که خود را محکوم به امید می داند و از اینکه هنوز توان آرزو کردن را دارد، بر خود می بالد. کار تک تک ما ژرفا بخشیدن به فرهنگ شهروندی و ارزشهای جهان نوین است، به حقوق بشر، حقوق شهروندی، آزادی و برابری، راهی که سالها است هم در ایران و هم در بیرون از آن آغاز شده و آهسته و پیوسته پیموده می شود.

***
بفرمایید ما چگونه می توانیم از دست این رژیم نابکار و ویرانگر رها شویم ؟

برافتادن این رژیم به خودی خود رهائی را برای ما به ارمغان نخواهد آورد، ما باید نخست از دست این فرهنگ نابکار و ویرانگر رها بشویم، «چون که صد آمد، نود هم پیش ما است!».

***
شما سالها از دور و نزدیک با ایرانیان در تماس هستید، چه پیام و پیشنهادی برای ایرانیان درغربت به ویژه نیروهای اپوزیسون ، هنرمندان ، نویسندگان وشاعران دارید؟

واژه "پیام" بار سنگینی دارد، شاید بتوان گفت که خواهش و پیشنهاد من به گروههای یاد شده گفتن و سرودن و نواختن آن دارائی شگرفی است که در جمهوری اسلامی به تاراج رفته است، "کیستی ملی و آرمان ایرانشهری". ما تنها از رهگذر خودیابی ملی است که خواهیم توانست به کاروان شتابان جهان نوین بپیوندیم، با همه دستآوردهایش، آزادی، آسایش و سربلندی.

***
آقای بامدادان برای مردم ایران به ویژه دانشجویان در این شرایط حساس تاریخی چه پیامی دارید؟

من از میان همه ویژگیهای آدمی، دلیری را بیشتر از همه ارج می نهم. پیامم بویژه به زنان و دانشجویان و کارگران میهنم این است که در برابر دلهای همچون دریایشان کُرنش می کنم و بر دستان تک تکشان بوسه ستایش می نشانم.



***
با سپاس از شما که به پرسشها پاسخ گفتید و امیدوارم که درگفتگوهای دیگرنیز ما را همراهی بفرمایید.

با سپاس از شما و تارنمای جامعه و سیاست

پرسشگر:
دبیر جامعه وسیاست