۱۳۸۴ دی ۴, یکشنبه

ایران بر لبه پرتگاهی ژرف (یک)


1. احمدی نژاد، آغاز یک پایان؟

بروی کار آمدن احمدی نژاد با پشتیبانی گسترده و سازماندهی شده واپسگراترین بخش جمهوری اسلامی به رهبری انجمن حجتیه میهن ما را در برابر چالشهای بنیان کنی جای داده است که هر یک به تنهائی از توان به نابودی کشاندن کشوری مانند ایران برخوردارند. پیش از هر چیز باید گفت که امروز و پس از گذشت شش ماه از برآمدن احمدی نژاد دیگر بر کسی پوشیده نیست که آنهمه دشنامها که بر سر ما رأی ندهندگان می بارید، ریشه در کوته بینی و کج اندیشی رأی دهندگان داشت که اگر ما بر پایه شناخت درستمان از چیستی (ماهیت) رژیم ولایت فقیه پیچش مو را دیدیم، اینان نیز بر پایه شناخت نادرستشان حتا از دیدن مو نیز ناتوان بودند. سخن این نیست که ما با پیش بینی کودتای مصباح یزدی و انجمن حجتیه از رفتن به پای صندوقهای رأی خودداری کردیم، همه سخن من بر سر این است که ما با دانش بر پلیدی و ناپاکی این بازی، تن به آن نسپردیم و دست کم در پیشگاه وجدان خود آسوده ایم که بازیچه سیاهکاران نشدیم. پس با نگاه به چگونگی بر سر کار آمدن احمدی نژاد می توان دریافت که این همه نه پی آمد کم کاری اصلاح طلبان و نه گناه رأی ندهندگان، که پدیده ای سازماندهی شده و گام پایانی پروژه ای چندین و چند ساله بوده است. از همین روست که باید با چشمان باز به رویاروئی با داده ها و دیده های این سرزمین رفت و دست از دوباره گوئی درخواست گریه آور شرکت در انتخابات برداشت و بدنبال راهی نوین گشت، پیش از آن ولی برآنم که در این جستار به چالشهای بنیان کنی بپردازم که از رهگذر برکشیده شدن احمدی نژاد گریبانگیر مردم ایران شده است.

احمدی نژاد را پیش از هر چیزی باید بازیچه دست مصباح یزدی و نماینده ویژه او در کاخ ریاست جمهوری، هاشمی ثمره دانست. من از گفته های تاکنونی احمدی نژاد در باره "هاله نور" و "گزینش وزیر نفت بدست خداوند" و دیگر سخنان از این دست چندان شگفت زده نشدم. با شناختی که از سالهای دور پیش از خیزش بهمن از انجمن حجتیه دارم، می دانم که کسانی مانند احمدی نژاد خود به این گفته ها باور دارند و آنها را راست می پندارند. عروسک گردانان پشت پرده این نمایش ولی، بدرستی می دانند که چه می کنند و چه بر زبان عروسک خود مینهند. مصباح یزدی و دارودسته او که تنها و تنها چپاول دارائیهای مردم ایران و سرکوب و شکنجه آنان را در سر دارند و حتا اندکی نیز در اندیشه ایران نیستند (که میهندوستی را گناه می دانند)، توانسته اند بویژه در سالیان ریاست جمهوری خاتمی و روش کجدار و مریز او بخشهای بزرگی از نیروهای رزمی را با خود همراه کنند و برای رودررو شدن با گرایش میهنی سربازان و پاسدارانی که از خوان گسترده آنان بهره ای ندارند، نیروهای عراقی (معاودین) و افغانی (گریختگان هوادار طالبان)را به گرد خود آورند. چنین است که امروز با نگاهی به چیدمان وزیران و سرپرستان سازمانهای دولتی، دیگر بی هیچ گمانی می توان از کودتای بدون خونریزی نیروهای رزمی سخن گفت، کودتائی که حتا اگر ده میلیون تن دیگر نیز به رأی دهندگان در انتخابات رئیس جمهوری افزوده می شد، انجام میپذیرفت، چرا که نهادهای نگاهبان رأی مردم و پیشاپیش همه آنها خاتمی و همراهانش، از مار فروپاشی جمهوری اسلامی چنان در هراس بودند، که خود را دوان دوان به کام اژدهای مصباح و فرماندهان سرکوبگر سپاه افکندند.

پیامدهای روی کار آمدن احمدی نژاد برای مردم ایران چیست؟ جمهوری اسلامی از همان آغاز بر سرکار آمدنش با دو چالش ماندگار روبرو بوده است:

1. درگیری و رودرروئی با امریکا و اسرائیل (همچنین دشمنی دینفروشان با تلاشهای آشتیجویانه اعراب و اسرائیل)
2. حقوق بشر
در سالیان گذشته به این دو چالش همیشگی تلاشهای جمهوری اسلامی برای دستیابی به بمب اتم نیز افزوده شده است.

اگر چه در نگاه نخست این سردمداران رژیم هستند که باید از پس این چالشها برآیند، تاوان و بهای این رویاروئی را ولی مردم ایران باید بدهند. برای نمونه امریکا و اسرائیل در رویاروئی با این رژیم واپس مانده به تکه تکه کردن ایران و دمیدن در آتش کینه نژادی و زبانی نیز به نام یکی از گزینه ها می نگرند. همچنین گسترش یک فرهنگ واپس مانده آزادی کُش و زن ستیز و زورگرا و ناتوان کُش جان و روان این مردم را چنان در هم کوفته که دیگر بسختی بتوان از آنان چشمداشت خیزش و تلاش برای بازیابی حقوق انسانی خودشان داشت. پس چالشهای روبروی کشور و مردم ایران را میتوان چنین برشمرد:

1. درگیری جمهوری اسلامی با امریکا و اسرائیل
2. زیرپا نهادن حقوق پایه ای مردم ایران بدست جمهوری اسلامی
3. تلاش جمهوری اسلامی برای ساختن بمب اتمی
4. نژادپرستان جدائی خواه
5. گسترش فرهنگ خرافات و پذیرش "کیستی" نوشته شده بدست دین فروشان

این را نیز از نگر دور نباید داشت که در این بازی پیچیده نه تنها مردم ایران و بخش بزرگی از فرهیختگان و هنرمندان و روزنامه نگاران و ...، که خامنه ای و رفسنجانی نیز فریب خوردند. خامنه ای خود بیشتر گرایش به گزینش قالیباف داشت (گزینش قالیباف به شهرداری تهران را نیز باید دلجوئی از خامنه ای به شمار آورد). هم خامنه ای و هم رفسنجانی به احمدی نژاد بدیده خُردی می نگریستند و گمان نمی کردند که بازی را به کسی ببازند که تنها با سدوچهل هزار رأی به شهرداری تهران راه یافته بود. حتا پس از پایان بازی نیز گیجی این دو و بویژه خامنه ای دنباله داشت و هنگامی که خامنه ای خرسند از آستانبوسی احمدی نژاد دستش را بسوی او دراز کرد، تا به آن بوسه بزند، نمی دانست که رئیس جمهور، پیش از آنکه به دستبوسی او بیاید، به پایبوسی مصباح یزدی رفته بود.

آنچه که در این میان هراس آفرین و ترس آور است، نه دیوانگیهای احمدی نژاد، که پایبندی و باورمندی دارو دسته حجتیه به سخنان بی سروته اوست. همانگونه که پیشتر آوردم، من در دوران کودکی با این فرقه تاریک اندیش و خشک مغز آشنائی و با برخی از هموندانش نشست و برخاست داشته ام (در آن سالها دعای ندبه روزهای جمعه بهانه ای برای حجتیه ایها بود تا گردهم آیند و به روان شوئی تازه پیوستگان بپردازند. من همانگونه که گفتم در سالیان کودکی بودم و نزدیکیم با این انجمن آمیزه ای از بازی و کنجکاوی بود). از سران پول پرست و سوداگر این فرقه اگر که بگذریم، توده پائینی حجتیه براستی بر این باورند که با به آشوب کشاندن جهان و ویرانی کشورها و آوارگی مردمان، راه را برای آمدن مهدی هموار کرده اند و تنها در آن هنگام است که جهان به آن سامان و هماهنگی راستین خود خواهد رسید، چرا که در همه نوشته های کهن شیعی سخن از آن است که مهدی تنها هنگامی باز خواهد آمد که ستم و هرزگی جهان را پر کرده باشد. در این میان جمهوری اسلامی نیز، از آنجا که به باور آنان از ستم و بیداد در جهان میکاهد، مانند ترمزی در برابر چیرگی هرچه بیشتر بی دینی و ستم و هرزگی در جهان است و در درازمدت باید که برای فراهم کردن زمینه های آمدن امام زمان از میان برود((1)، واگر این کار بدست اسرائیل روی دهد، تیر رها شده از چله کمان حجتیه همزمان بر دو نشان نشسته است: هم گسترش بی دینی و ستم (با از میان رفتن تنها کشور اسلامی) شتاب بیشتری میگیرد و هم با جنگ میان ایران اتمی و اسرائیل نیرومند جهان پرآشوب میشود. اینکه در این گیرودار سرزمین و مردم ایران نیز آماج تیرهای مرگ و نیستی میشوند، همان بخش هراس انگیز و ترس آفرین نمایشنامه نوشته شده بدست خشک مغزان است. پس سخنان احمدی نژاد درباره اسرائیل نه از آن روست که او در جمهوری اسلامی توان رویاروئی با ارتش نیرومند این کشور را میبیند، بلکه از آنرو که گمان میبرد آتش جنگ ایران و اسرائیل، خاور میانه و بدنبال آن همه جهان را در چنان گردابی از ناآرامی و هرج و مرج و بی دینی و هرزگی وستم خواهد افکند، که برای مهدی چاره ای جز آمدن و راست کردن کارهای جهان بجای نخواهد ماند. از یاد نبریم که احمدی نژاد بروزگار شهرداریش می خواست با ویران کردن بخشهائی از تهران بزرگراهی بسازد تا مهدی امام زمان بی هیچ دشواری از این شهر گذر کند و جهان را پر از داد گرداند!!! احمدی نژاد و بخش میانی وپائینی انجمن حجتیه در تاروپود پندارهای بیمارگونه خود زندانی شده اند و به آنان باید پیش از هر چیز به دیده بیماران روانی نگریست. این مصباح یزدی و فرماندهان سپاهند که در پشت پرده این نمایش دل بهم زن بدنبال دست یازیدن به بالاترین لایه های قدرتند و در این راه از نابودی ایران و ایرانیان نیز هیچ پروائی ندارند.

پس هراس و دلهره همه ایران دوستان تنها از آن روست که احمدی نژاد به آنچه که می گوید باور دارد و خود نیز میداند که در برابر ارتش کارآزموده و میهنپرستی چون ارتش اسرائیل یارای کوچکترین پایداری را نخواهد داشت و فراتر از آن این دانسته بخشی از نقشه او برای به آشوب کشاندن همه جهان است تا دعای "اَلّلهُمَ عَجِّل فَرَجَهُ الَّشَریف" هر چه زودتر برآورده شود و جهانیان رستگار شوند. احمدی نژاد نیز مانند همتای آمریکائیش جرج بوش، انسان کُندذهن ولی خودبزرگ بینی است که خود را از برانگیختگان میداند و برآن است که خداوند او را برای رستگاری مردم جهان فرستاده است. این چالشهای سهمگین و این کاربران پندارباف، که به ساخته های بیمارگونه مغز خشکیده خود باور نیز دارند، ایران را بر لبه پرتگاه ژرفی برده اند که سرنگونی آن بدرون دره نابودی بسته به تکانی کوچک است؛ نباید بر این پندار خام پای فشرد که «ایران هرگز نخواهد مرد!». اسرائیل و امریکا و بدنبال آنها اروپای باختری اگر که سود خود را در نابودی این سرزمین ببینند، آنی در راندن آن بسوی دره مرگ درنگ نخواهند کرد. نگاهی به رویدادهای دو دهه گذشته بخوبی نشان می دهد که که به چه سادگی می توان مرزها را پس و پیش کشید و دوست را بجان دوست انداخت و همسایه را واداشت تا همسایه اش را سر ببرد و همشهری را که آتش در خانه همشهریانش زند. بالکان و جمهوریهای از بند روسیه رسته و افغانستان و عراق پیش چشمان مایند. اگر در این کشورها انگشت شمار رهبرانی برای سرزمین و مردم خود دل میسوزانند، رهبران و سردمداران کشور ما نام ایران را همچون خار خلنده ای در چشمان اسلام میبینند و برای نگاهبانی از اسلامشان، ایران را در چشم بهمزدنی قربانی خواهند کرد. ایران بر لبه پرتگاهی ژرف است، بیاریش بشتابیم.

خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران زمین بدور دارد
---------------------------------------------------------
1. هواداران انجمن حجتیه همگی برآن بودند که باید از خیزش بهمن پنجاه و هفت بدور بمانند، چرا که سرنگونی شاه و برپائی یک حکومت اسلامی که بدنبال گسترش دادگری در ایران باشد، آنان را از آماج نخستینشان، که همان هموار کردن راه بیرون آمدن مهدی باشد دور خواهد کرد. شیعه راستین مهدی در دیدگاه حجتیه تنها باید خود را از همه ناپاکیها (برای نمونه سیاست) بدور دارد و همیشه چشم براه آمدن امام زمانش باشد تا بتواند در کنار او با بی دینان و هرزگان بجنگد.