۱۳۸۴ اردیبهشت ۲۱, چهارشنبه

آنکه گفت آری، آنکه گفت نه ...*


شهر پر شد لولیان عقل دزد / هم بدزدد هم سِتاند دستمزد

«آورده اند که بازرگانی را دزدان به نیمه شب کاچال ببردند. سحرگاه خلق بر سر آن حجره گردآمدندی و یکی گفت که گناه از بازرگان بودی که در حجره و بر سر کاچال خود نخُسبیدی، آندگر گفتی که گناه از عسس و گزمه بودی که راه دزدان نگاه نداشتندی، آندگر گفتی که گناه از خداوند کاروانسرای بودی که بر در حجره قفل ثقیل نیاویختی و سخنها از این دست بسیار براندند. مگر بازرگان را خُلق تنگ آمدی و ایشانرا برگفتی: یاللعجب که همه گنهکارند، الّا آن رهزنان که کاچال مرا ببردند!»

هنگامی که در نوشته پیشین خود (آزادیخواهان و انتخابات ریاست جمهوری، ایران امروز) دلیلهای خود را برای دوری جستن از صندوقهای رأی مینوشتم، گمانم بر آن بود که گفتنیها گفته شده اند و روز بیست و هشتم خرداد هر کسی (چه رأی دهندگان و چه رأی ندهندگان) به تماشای بازتابهای اجتماعی رفتار خود خواهند نشست و همانگونه که شایسته هواداران مردمسالاری و پایبندان فرهنگ دموکراسی است، از کرده خود خواهند آموخت. نوشته های هرروزه هواداران شرکت در انتخابات که "تحریم کنندگان" را متهم به همکاری خاموش با نظامیان میکردند ولی، نشان داد که گویا «نرود میخ آهنین در سنگ ...». در این میان دو نویسنده سرشناس هوادار اصلاحات درون حکومتی، مسعود بهنود و ابراهیم نبوی که در روزنامه "روز" سنگر گرفته بودند، با بیرون کشیدن توپخانه سنگین دشنام و سرزنش دمی از آتشباری باز نمی ایستادند. کار به آنجا رسید که احمدی نژاد "هدیه تحریم کنندگان به مردم ایران" خوانده شد. هدف من در این نوشته پرداختن به تک تک گفته ها و نوشته های هواداران شرکت در انتخابات نیست. ولی از آنجائی که گفتگو در باره رفتار و اندیشه دموکراتیک نیز بخشی از مبارزه برای رسیدن به آزادی و مردمسالاری بشمار میرود، میتوان این سخنان را بهانه کرد و اندکی درباره "گفتمان دموکراتیک" نوشت.

پیش از هر چیز باید بگویم، من اگرچه برآنم که نزدیک به نیمی از مردم ایران به پای صندوقهای رأی رفتند و "تحریم" جایگاه شایسته و بایسته خود را بازنیافت، ولی آمار داده شده از سوی شورای نگهبان و وزارت کشور را هم دربست و بی گفتگو نمی پذیرم. دستکاری در صندوقهای رأی کاری نیست که شورای نگهبان برای نخستین بار بدان دست یازیده باشد و شمار رأی دهندگان در این میان هیچ نقشی بازی نمی کند. هواداران اصلاحات درون حکومتی که گویا هنوز در خواب خوش آغاز شده در دوم خرداد هفتادوشش بسر میبرند، هنوز درنیافته اند که رخدادهای آن روزها پدیده ای یکباره و نتیجه سرگیجه دینفروشان بودند و امروز "کشتیبان را سیاستی دیگر آمد". پیران خشک مغز شورای نگهبان بی نیم نگاهی به شمار رأی دهندگان چه در انتخابات شوراها با آمار سی درسدی رأی دهندگان، چه در انخابات مجلس هفتم با آمار پنجاه درسدی و چه در انتخابات ریاست جمهوری با آمار شست سه درسدی (!) تنها احمدی نژاد و احمدی نژادها را از دل صندوقها بیرون میکشند. این خود دلیلی آشکار و خردگرایانه برای دوری جستن از صندوقهای رأی گیری است.( 1)

رأی دهندگان که ما رأی ندهندگان را متهم به پشتیبانی از احمدی نژادها میکنند، خود نیز باید پاسخگوی این نکته باشند که جهانیان (همانگونه که من در نوشتار پیشین خود آورده بودم) رفتن مردم به پای صندوقهای رأی را به پای "دموکرات شدن" رژیم جمهوری اسلامی نوشتند، تا شبکه دوم تلویزیون سراسری آلمان روز شنبه در آخبار شامگاهیش گزارش انتخابات ایران را با تیتر «ملاها تمرین دموکراسی میکنند»(2) آغاز کند و آنچه را که سی ان ان، بی بی سی و دیگران گفتند و نوشتند نیز همگان دیده و خوانده اند، راستی این چهره "دموکرات" را چه کسی به دینفروشان پیشکش کرد؟

رأی ندهندگان مردم ایران نیستند. مردم ایران ولی هواداران معین نیز نیستند، همانگونه که نمیتوان هواداران احمدی نژاد و رفسنجانی و قالیباف را هم مردم ایران خواند، ولی همه اینان بروی هم مردم ایرانند. پس چه جای شگفتی است اگر بخشی از مردم ایران به امید دریافت پنجاه هزار تومان در ماه به کروبی رأی دهند؟ آیا میتوان به این مردم خرده گرفت که چرا رأی خود را به پنجاه یورو میفروشند، هنگامی که بخشی از همان مردم "کلیه" خود را گاه به بهائی کمتر از پانسد یورو میفروشند؟ چه جای شگفتی است اگر که بخشی از مردم (که به گمان من شمارشان بسیار کمتر از آن چیزیست که شورای نگهبان می خواهد به ما بباوراند) به کسی رأی دهند که میخواهد بر سر چارسویها و گذرها دست ببرد و چشم درآورد و تازیانه برکشد؟ مگر بخشی از همین مردم سرگرمی خود را در تماشای بردارکردن و تازیانه زدن گناهکاران نمیبینند و به انبوه بر سر دژخیمان گرد نمی آیند؟ چه جای شگفتی است اگر بخشی از همین مردم و بویژه جوانان به کسی رأی دهند که دستگیری، شکنجه و کشتار گسترده دگراندیشان را و پاسخمندی ادامه جنگ و از میان رفتن سرمایه های انسانی , مادی این سرزمین را در کارنامه خود دارد؟ جز آنکه بخشی از مردم ما تنها پروای نشستن در خودروهای گرانبها و افکندن روسری بر پس سر و سُریدن با کفش اسکیت بر خیابانهای تهران را دارند و نه سرگذشت آن جانباختگان را میدانند و نه اگر بدانند، آن را به چیزی میگیرند؟

حال بگذارید کمی نیز به نوشته های هواداران شرکت در انتخابات بپردازیم. هم نبوی و هم بهنود در نوشتار روزانه شان یکی به لبخند و دیگری به اخم، از همه میخواستند که "بیایند تا نظامیان نیایند". از روز شنبه ولی گفتار دیگر گونه شد: از سوئی با نشان دادن آمار مشارکت نوشتند که مردم به تحریم "نه" گفتند و از دیگر سو گناه راه یافتن احمدی نژاد به دور دوم به گردن کسانی افکنده شد که در خانه مانده بودند و رأی نداده بودند. برداشت من این است که نبوی و بهنود (و دیگر هم اندیشانشان) امروز بر ما تنها از آن رو خرده نمی گیرند که چرا به میدان نیامده ایم، آنها از این در خشم شده اند که چرا به نامزد آنان (معین) رأی نداده ایم، که بایدشان گفت اگر برداشت شما از دموکراسی این است ...
بهنود دستکاری گسترده در انتخابات را در نوشته امروزش (3) پذیرفته است. نبوی ولی گویا دامان رژیم فقاهتی را از چنین گناهی پاک میداند و در نخستین واکنش خشم آلود خود از همان آمار یاری میجوید.(4) حال باید از این دوستان پرسید، آیا براستی بر این باورید که اگر بجای شست و سه درسد، هشتاد درسد به پای صندوقهای رأی می رفتند، نامی به جز نام احمدی نژاد از دل آنها بیرون می آمد؟ آیا به اصلاحات حکومتی چنان خوشبینید، که گمان می برید فقهای خشک مغز شورای نگهبان پروای ده، بیست یا سی درسد رأی بیشتر یا کمتر را دارند؟ آیا براستی چون ملانصرالدین کاسه بدست گرفته و بر در خانه ای شتافته اید که خود پیشتر بدروغ از آش نذری آن سخن گفته اید؟ راستی گمان میکنید حتا اگر نود یا سد درسد مردم در انتخابات شرکت میکردند، شورای نگهبان در رأی آنها دست نمیبرد؟ از چه کسی چشم یاری و نگهبانی از آرای مردم را داشتید؟ از سید محمد خاتمی؟ راستی آقای بهنود! شما با همه جهاندیدگی و سردوگرم چشیدگیهایتان، و آقای نبوی! شما با همه طنّازی و ملاحتتان فکر میکنید اگر شورای نگهبان روز شنبه آینده همه صندوقهای رأی را به کاخ ریاست جمهوری ببرد و در برابر چشمان خاتمی به آنش بکشد، او چه خواهد کرد؟ چیزی بیشتر از آنچه که پس از بستن گسترده روزنامه ها، سرکوب خونین دانشجویان، دستگیری و شکنجه روزنامه نگاران، کشتن زهرا کاظمی و ... کرد؟ افسوس که این نیرنگ اصلاح طلبی درون حکومت نیروی این مردم را چنان به هرز برده است که دیگر زمینگیر شده اند و امروز شما و همه هواداران "حماسه دوم خرداد" در کنار ضریحی بست نشسته اید، که از روز نخست هم امامزاده ای در آن نیارمیده بود!

من و ما اگر مردم را به تحریم این نمایش فراخواندیم، نه بدنبال براندازی بودیم و نه آنگونه که شما (آقای نبوی) نوشته اید، پوپولیست بودیم و هستیم. ایکاش کمی بر روی واژه ها درنگ میکردید، که اگر میکردید دیگر عزت الله سحابی را وزیر کابینه رفسنجانی نمیخواندید!(5) پوپولیسم بار ویژه خودش را دارد و نباید آنرا بجای دشنامهای ناموسی در نوشته های سیاسی بکار گرفت. دوری جستن از رأی گیری ریشه در باور ژرف ما به دموکراسی داشت، در اینکه نخستین ویژگی رفتار دموکراتیک، شناختن ارزش و جایگاه "رأی" است، که نمیتوان دم از مردمسالاری زد و در مسابقه ای شرکت کرد که برنده آن پیشاپیش پیداست، که پذیرش نظارت استصوابی خوارشماری واژه شهروند است و هر رأیی که در صندوقهای انتخابات افکنده شود، نه به پای نامزدان، که به پای پذیرفته بودن نظام جمهوری اسلامی نوشته می شود، که جهانیان نیز دیگر سخنان ما را در ناخرسندی مردم ایران از این رژیم به پشیزی نیز نخواهند خرید و دولتها رابطه خود با این رژیم را در نزد افکار عمومی کشورهایشان با نشان دادن مشارکت شست و سه درسدی مردم ایران روا خواهند شمرد و برای چپاول هرچه بیشتر دارو ندار این مردم بی پناه دست دوستی دینفروشان را امروز گرمتر از هر روز دیگری خواهند فشرد. از این نیز اگر بگذریم، "رأی ندادن" هدفمندانه نیز درست مانند "رأی دادن" آگاهانه یک حق دموکراتیک است، حقی که ما از آن بهره جستیم. یک دموکرات هیچگاه کسی را برای بهره جستن از حقش سرزنش نمی کند.

احمدی نژاد هدیه ما رأی ندهندگان، یا بگفته شما "پوپولیستها" نبود. احمدی نژاد را مصباح یزدی، مؤتلفه و حلقه مدرسه حقانی از سالها پیش پرورده بودند تا در چنین روزی به میدانش بیاورند. از همان روزی که با سدوهشتادهزار رأی او را به شهرداری تهران فرستادند. آیا گمان میکنید اگر بیست در سد دیگر هم به میدان می آمدند میتوانستند از پس کسانی برآیند که «پنجشنبه روزه گرفتند و جمعه به احمدی نژاد رأی دادند»؟ حتا اگر بپذیریم که مردم تهران و اردبیل (تنها استانهائی که احمدی نژاد در آنها پیشینه کاری داشت) بیکباره دیوانه و خودآزار شده اند و میخواهند کسی را برگزینند که پوست از سر و ناخن از انگشتشان برکند، خوزستانیها و بلوچها و ترکمنها و کردها و دیگران او را از کجا میشناختند تا نامش را بروی برگه های رأی بنویسند؟ نه دوستان! تئوری توطئه نیست، دیدن جهان با چشمان باز است! احمدی نژاد را کسانی به این مردم هدیه کردند که یکبار اعتماد مردم را به پای "حفظ نظام" ریختند و با داشتن پشتوانه بیست و دو میلیونی حتا یکبار نیز در کنار مردم و روبروی سرکوبگران نایستادند و آنزمان که میتوانستند، لگام مردمسالاری را بر سر شورای نگهبان و ولی فقیه ننهادند، که اگر چنین بود، امروز دیگر این پیران خشک مغز چنین بیشرمانه یک تروریست را از درون صندوقهای رأی بیرون نمی کشیدند و بریش مردم ایران نمی خندیدند. احمدی نژاد را خاتمی به مردم ایران پیشکش کرد. رئیس جمهوری که رأی مردم را می خواست، ولی از خودشان میترسید. کسی که هشت سال تمام در هراس از اینکه مردم برای ستاندن حقوق خود تا به آنجائی پیش روند که جمهوری اسلامی را، نظامی را که او به آن عشق میورزد و بگفته خود برای پاسداری از آن حق مردم را نیز زیر پا می گذارد، پشت سر بگذارند و خواستار جمهوری ناب و بدون پسوند شوند. احمدی نژاد برآیند هشت سال کجدار و مریز با سرکوبگران و چپاولگران است، برآیند هشت سال شریک دزد و رفیق قافله بودن. احمدی نژاد ارمغان خاتمی و گروه اوست، که در جایگاه ترمز اصلاحات هر جا که توانستند، از شتاب این جنبش کاستند و آنرا به بیراهه کشاندند و آن کردند که این شد و شورای نگهبان از گذر این هشت سال توانمندتر، گستاختر و بابرنامه تر بدر آمد، تا اکنون آن کند که کرد.
گناه را به گردن ما نیندازید! ما هیچ کاری نکرده ایم که سزاوار سرزنش باشیم، ما تنها از حق دموکراتیک خود برای "رأی ندادن" و "بازیچه نشدن" بهره جسته ایم.

به رأی ندهندگان خرده میگیرید که هیچ جایگزینی برای انتخابات ندارند. نخست آنکه چنین نیست، بیرون کشیدن همه نیروها از بازیهای حکومتی و گسترش نافرمانی مدنی جایگزینی شایسته و شدنی برای شرکت در انتخابات است. دوم اینکه حتا اگر چنین باشد، آیا میتوان به کسی خرده گرفت که گرسنه ای را از خوردن غذایی آلوده به زهر کشنده باز میدارد، اگر چه خود نیز چیز دیگری برای سیر کردن شکم او ندارد؟ گو اینکه امروز قدرت سیاسی و اجرائی، چه احمدی نژاد بیاید و چه رفسنجانی، در دست مدرسه حقانی و مؤتلفه است. مگر دولت خاتمی با بیست و دو میلیون رأی توانست سرسوزنی از فشار سرکوب مرتضویها و الله کرمها و علیزاده ها و احمدی نژادها بکاهد، آیا براستی چنان خوابزده شده ایم که پنداشته ایم با رفتن رفسنجانی به کاخ ریاست جمهوری، چاقوکشان و ششلول بندان ذوب شده در ولایت که امروز بروی دختر او تفنگ میکشند، به خانه خواهند رفت و چهارسال خانه نشین خواهند شد؟ پنداشته ایم که رفسنجانی براستی دیگر دستور کشتار و شکنجه دگر اندیشان را نخواهد داد، دست نیروهای سرکوبگر را کوتاه خواهد کرد و خواهد گذاشت که نسیمی از آزادی بر این سرزمین بدمد؟

دوستان! شما به فراخوان جمهوری اسلامی "آری" گفتید، ولی بازی جور دیگری رقم خورد و اگر چه به گفته خود شما شست و سه درسد به میدان آمدند و مردم سخن ما را به هیچ گرفتند، آن نشد که شما میخواستید و شما یک بازی ناپاک را باختید. ما به این فراخوان "نه" گفتیم و پیشاپیش نوشتیم که دامان خود را آلوده این بازی ننگین نمیکنیم، و نکردیم. گناه شکست خود را به گردن کسانی نیاندازید که روز بازی در خانه نشسته بودند!

پس از انتخابات مجلس هفتم نوشته بودم: « درد این نسل، درد بی هویتی است. درد نابودی کیستی و غرور ملی که خودکم بینی و خودخوارشماری را بدنبال دارد. از انسانهایی که هر دم زندگانیشان سرشار از هراس گرفتار شدن به چوب عسس و تازیانه تعزیر است، سخت بتوان چشم دلیری و پایمردی داشت. نسیمی باید بوزد که جانهای خفته و خمود را بیدار کند، آئینه ای که به ایرانیان آن خویشتن راستینشان را بنمایاند و سروشی که امید به فردائی بهتر را در گوششان نجوا کند.»(6) من روز جمعه نیز رأی نخواهم داد، مردم ایران باید یکبار برای همیشه گریبان خود را از چنگال گزینش نفرین شده میان "بد و بدتر" رها کنند، بگذارید کار یکرویه شود، شاید تکانی سخت بتواند این مردمان بخواب رفته را بیدار کند و چشمانشان را بگشاید، تا ببینند خورشیدشان کجاست.

خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران زمین بدور دارد
-----------------------------------------------------------
*) برتولد برشت
1. سیمای جمهوری اسلامی ساعت پانزده روز شنبه شمارش آرای شهرستانها را (بیست و چهار میلیون و اندی) پایان یافته اعلام کرد. یکساعت پس از آن و با افزودن آرای تهرانیان بناگاه شمار رأی دهندگان به بیش از سی و دو میلیون رسید!
iranische Präsidentenwahl: Mullah´s üben Demokratie, ZDF.2
3. شايعه مرگ گنجی و فرياد کروبی، مسعود بهنود- روزنامه اینترنتی "امروز" دوشنبه سی خرداد
4. احمدی نژاد، هدیه پوپولیست ها به ملت ایران، سيد ابراهيم نبوي-گویانیوز، شنبه بیست و هشتم خرداد
5. عزت الله سحابی از رهبران ملی-مذهبیها در سالهای ریاست جمهوری رفسنجانی به همراه چند تن دیگر دستگیر شد و بزندان رفت. رفسنجانی در این باره گفته بود:-«رویشان زیاد شده بود!»
6. یکم اسفند و آن ناگفته بزرگ، مزدک بامدادان-ایران امروز، سوم اسفند هشتادودو