۱۳۸۳ فروردین ۲, یکشنبه

نوروز، گل همیشه بهار فرهنگ ایرانی

باز آمـدم چون عـــید نو، تا قفل زندان بشکنم!
این چرخ مردمخوار را، چنگال و دندان بشکنم!

اگر فرهیختگان و اندیشمندان جهان پیشرفته امروز، از باختر و خاور زمین گرد هم می آمدند تا روزی را به دور از وابستگیهای دینی و نژادی به نام آغاز سال نو برگزینند، بی هیچ گمانی نخستین روز بهار را، روز نوزائی گیتی و هستی را برمی گزیدند، همان را که ما "نوروز"ش می خوانیم!

و لحظه آغاز سالمان (تحویل سال) نیز نشان از جان میانه جو و گریزان از فزونگرائی ایرانی دارد و درست در آن دمی است که اگر زمین از گردش باز ایستد، شبانه روز به دونیمه همیشه برابر بخش میگردد ، در آن لحظه جادوئی اعتدال مطلق هستی!

نوروز گل سرسبد دستاوردهای فرهنگی ما ایرانیان است، جشنی است که در آن نه تنها مردمان، که آسمان، و زمین و هر آنچه در او هست پای میکوبند و دست می افشانند:
هزاران سال است که ما ایرانیان در واپسین چهارشنبه (سه شنبه) سال آتش بر می افروزیم و از روی آن میپریم، تا بیاد سیاوشی که از درون آن گذر کرد تا بیگناهی خود را به ایرانیان بنمایاند و فریب سودابه را به گرمای جانبخش آن بسپوزد، از زشتی ها پاک و از گناهان پیراسته شویم،
هزاران سال است که کوزه کهنه بر زمین می کوبیم و کوزه نو پرآب می کنیم، تا آب زندگانی بخش در جویهای سرنوشتمان جاری شود و سبزه های خاطرمان را برویاند،
هزاران سال است که که فالگوش می ایستیم و گوش نه به نجوای رهگذران، که به زمزمه هستی میسپاریم تا راز آفرینش را دریابیم،
هزاران سال است که گِرد نوروزی خوانان سرزمینمان حلقه میزنیم، که هر یک به زبانی نوید آمدن بهار را با بانگ دف و تنبک آواز میکنند و بیادمان می آورند که زمستان رفتنی و بهار آمدنی است، که سرمای ستم نیز چون دور میر نوروزی دولت مستعجل است،
هزاران سال است که پنجره ها را می گشائیم تا باد بهاری به درون خانه هایمان بوزد و روانهای درگذشتگان به خانه های شسته و روفته مان فرود آیند و آنگاه در واپسین روز زمستان دم فرو میبندیم و چشم براه نوروز می نشینیم، سفره هفت سین میچینیم، بر سر آن که دستچینی است از نشانه های زندگانی و سرنوشت، می نشینیم و لختی در سالی که پشت سر گذاشته ایم، درنگ می کنیم و آنگاه از خدایمان، به هر نامی که می خوانیمش، میخواهیم که سالمان را، سال نوینمان را از شادی و شادکامی و کامروائی سرشار کند.
هزاران سال است که نفس در سینه به بند میکشیم و گوش به توپ تحویل سال می دهیم و آنگاه برمیخیزیم و با قطره اشکی در چشم، که نه نشان اندوه است و نه شادی، نه نشان افسوس و نه دریغ، که اشک "نوروز" است، عزیزانمان را در آغوش می فشاریم و بوسه مهر بر گونه عشق و دوستی می نشانیم.

نوروز راز ماندگاری و پایداری ما ایرانیان است، اگر یهودیان را «شبت» از گردابهای هستی برانداز تاریخ پرفراز و نشیبشان رهانید، ما ایرانیان به فرخندگی نوروز بود که ایرانی ماندیم: «ما نگاهبان نوروز نبودیم، نوروز بود که کیستی فرهنگی ما را نگاهبانی کرد!»

نه یونانیان و نه مقدونیان، نه عربان و نه مغول و تاتار و ازبک، و نه دستاربندان ایران ستیز، هیچ یک تاب ایستادگی در برابر شکوه نوروز را نداشتند:
ترکزبانان آسیای میانه و آسیای کوچک آنرا به همان نام دیرینش به فهرست جشنهای ملی خود افزودند و هم امروز نیز بزرگش می دارند،
عربان که هیچ نشانی از نشانه های فرهنگ پیش از اسلام را بر نمی تافتند و هر آئین ایرانی را به این بهانه که آئین "زندقه" و "مجوس" است، به آتش تکفیر می سپاردند، در برابر بزرگی و ژرفنای آئینهای نوروزی چنان خیره و مات ماندند که برای آن دعائی نیز سرودند:

ای سامانبخش روزان و شبان،
و ای گرداننده حالها
حال ما را به بهترین احوال بگردان ...

و ملایان بیست و پنج سال اقبال روزافزون ایرانیان به نوروز و آئینهای نوروزی را دیدند و جگر خویش از خشم جویدند و تنها هنرشان این بود که شهد شیرین نوروز را به بهانه هائی چون جنگ و آئینهای عزاداری محرم و عاشورا در کام ایرانیان شرنگ کنند، امسال ولی دیدیم که خشک مغزترینهای اینان نیز در برابر بزرگی و شکوه نوروز سر فرود آوردند.
ما ایرانیان، از هر نژاد و دین وزبانی که بودیم، همدل و همزبان، این آئین پرشکوه را در هر خانه و کوی و برزنی در چهار گوشه این سرزمین اهورائی برپای داشتیم و نگذاشتیم که این آتش جاودان فرهنگ ایرانی فرو بمیرد و چنانش بپروردیم که هر ایرانی، از هر نژاد و دین و زبانی که هست، سیمای خود را در آن باز یابد. هرگاه که دینفروشان خشکسر تیغ دیانت از نیام برکشیدند تا نوروزمان را براندازند، برایشان افسانه ها ساختیم و از همزمانی نوروز با "بعثت پیامبر"، "واقعه غدیر خم"، "آغاز خلافت علی ابن ابی طالب" و "روز ظهور امام زمان" سخن گفتیم و به خوابشان کردیم تا نوروزمان بیدار بماند. اگر خواستند چهارشنبه سرخمان (سوری) را به این بهانه که آئین آتشپرستان است، از ما بگیرند، برایشان افسانه بر افروختن آتش، بدست خونخواهان حسین ابن علی در قیام مختار ثقفی را ساختیم و هم از تیغ کشتار جستیم و هم از روی آتش!
و برای آنکه به نام "زندقه" کیفر نبینیم، به آئین ستایش فروهرها ، که روانهای نیک درگذشتگانمان بودند، رنگی دینی زدیم و هنوز نیز در واپسین پنجشنبه (شب آدینه) سال، بر سر خاک عزیزانمان میرویم و برایشان آمرزش می خواهیم.
...
نوروز چیست؟ ساخته و پرداخته جانی شوریده، یا روانی خردورز؟ نوروز دستآورد مردمانی است که جهانیان به شادی و شادخواری می شناختندشان، ساخته "خرد فراگیر" و "جان یکپارچه" مردمانی که بهشت را «سرای سرود» (1) می خواندند، و در هر ماهی روزی و روزهائی را به جشن وپایکوبی می نشستند، که بسیاری از این جشنها پیوندی تنگاتنگ با طبیعت و چرخه هستی داشتند. از جایگاه والای خنیاگران و رامشگران در میان مردم می توان دریافت که هیچ جشنی بی نوای چغانه و طنین ترانه برگزار نمی شده است. در آئبن مزدکیان که خود را درست دین میخواندند، خداوند در آسمان بر تختی نشسته بود و پیش او چهار نیروی مینوی، یعنی خرد، هوش، یاد و بخت که مهمترین بخشهای روان آدمیند، گوش به فرمان او ایستاده بودند. در زمین نیز شاهنشاه ایران بر تخت خود نشسته بود و در پیشگاهش چهار نماینده مردمان ایستاده بودند: موبدان موبد(2)، هیربدان هیربد(3)، ایران اسپهبد (4) و رامشگر(5). آری شادی و شادکامی در نزد پدیدآورندگان نوروز از چنان جایگاهی برخوردار بود که خنیاگری را در کنار دین و دانش و نبرد قرار می داد و هم سنگ آنان می شمارد. جشن و شادی در نزد نیاکان ما چنان پر ارزش بود که شاهانی چون بهرام گور نوازندگانی از هند به ایران می آوردند تا برای مردم بخوانند و بنوازند و جانشان را آرامش بخشند(6).
و چه جای شگفتی است، اگر که از ذهن مردمانی با چنین منش و اندیشه ای آئینهای زیبای نوروزی برون بتراوند؟

«پرسید اشو زرتشت از اورمزد که چرا مردمان ماه فروردین، روز خرداد را از دیگر روزها گرامی تر دارند؟
اورمزد بگفت: ای زرتشت اسپیتامان، در این روز جان جهانیان دادم. ... کیومرث اندر جهان به پیدائی آمد. .... در این روز مَشیَه و مَشیانَه(7) از زمین فرارستند، و هوشنگ پیشداد اندر جهان به پیدائی آمد و تهمورث اهریمنِ دروَند را به باره کرد سی سال. جم پیمان از دوزخ بیاورد و اندر جهان به پیدائی آمد. جم ستودانها را کند و به مردمان فرمود کندن. ایشان که فرموده جم بدیدند، روز به نوروز کردند و «نوروز» نام نهادند. در این روز سام نریمان آژیدهاک را بکشت. در این روز فریدون کشورهای زیر فرمانروائی اش را میان پسران خود بخش کرد. منوچهر به کینخواهی خون ایرج برخاست و سلم و تور را بکشت. کیخسرو سیاوشان، افراسیاب را به خونخواهی و کین پدر خویش، سیاوش بکشت. منوچهر و آرش شیواتیر سرزمینهای ایران از افراسیاب تور بازستاندند. در این روز زرتشت اسپیتمان به همپرسگی اورمزد رسید. و دین از او پذیرفت. کی گشتاسپ در این روز دین از زرتشت پذیرفت ...
... در این روز کی بهرام ورجاوند به پیدائی آید، پشوتن گشتاسپان از گَنگ دژ به ایرانشهر در آید و دین مزدیسنان روان کند. در این روز اورمزد رستاخیز کند و جهان بی مرگ و بی آسیب و بی پتیاره شود. اهریمن و شاگردانش در این روز همه برافتند و اورمزد تازش واپسین بر اهریمن برد و اورا براندازد ....

... و سرانجام همه گیتی گَرودمان (بهشت) شود
»(8)

نوروز روز نوزائی پیوسته و هماره فرهنگ و کیستی مااست، جشن گرامیداشت زندگی و خوارشماری مرگ، آئین بزرگداشت شادی و جوش و خروش و دوری از اندوه و سستی و خمودگی، نوروز نشان برجسته ایرانی بودن ما است؛

پس بر زمین و برآسمان، بر کوهها و جنگلها و دریاها، بر سپیده دمان و شامگاهان،
و بر ایران و ایرانیان؛
نوروز خجسته پی، فرخنده و پیروز باد!

هــمــه ســالــه بــخـــت تـــو پـــيـــروز بـــاد
هــــمــــه روزگــــار تـــــو نـــــوروز بـــــاد

خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران زمین بدور دارد
نوروز هشتاد و سه
--------------------------------------------------------
1- بهشت در اوستا "گَرودمانَه" *garō-dƏmãna نامیده میشود.
2- سر کرده روحانیون زرتشتی
3- سرکرده داوران و استادان علوم دینی
4- سپهسالار ارتش ایران
5- سرکرده خنیاگران و نوازندگان
6- بنا بر روایت حمدالله مستوفی بهرام پس از پی بردن به این نکته که شمار خنیاگران در ایران اندک است، دوازده هزار نوازنده کولی را از هند به ایران آورد و آنها را در سراسر کشور بپراکند، تا مردم را از نواهای خوش برخوردار کنند.
7- زن و مرد نخستین
8- رساله پهلویِ ماه فروردین،حکمت خسروانی، هاشم رضی